دانلود رایگان رمان رقص با چشمان بسته اثر منیر کاظمی
دانلود رمان رقص با چشمان بسته اثر منیر کاظمی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان زندگی دختری پسری به نام خجسته و مهزیار که از بچگی باهم بزرگ شدند و علاقه بهم دارند، اما خجسته با مرد پولداری که مربی رقص زمان بچگی آنها بوده ازدواج میکند، در موازات این قصه، روایت دختری به اسم انار است که در کودکی برای کار در خیابان فروخته میشود، در ادامه این دو داستان به هم گره میخورند …
خلاصه رمان رقص با چشمان بسته
از شیشه های اتاقکی که به نظر نگهبانی میآمد بیرون درست پیدا نبود. حداقل جایی که از آن سر و صدا میآمد. تمام تصویر را جنازهی ماشین های تلنبار شده پر کرده بود. ماشین های زهوار در رفته ای که بدنه های آهنی له و لورده شان زیر نور نارنجی شعله های آتش جانفشانی میکردند شاید به چشم بیایند. انار گوشه ترین جای ممکن را انتخاب کرده بود. جایی دور از در و دور از مرد پیری که آنجا خوابیده بود پاهایش را روی میز گذاشته و سرش روی صندلی کج شده بود. معلوم بود دندان ندارد. لب هایش انگار بیش از
اندازه تحت تاثیر جاذبه باشند رو به پایین آویزان شده بودند. با هر خرناسی که میکشید انار تکان می خورد. آنقدر ترسیده بود که حتی مارمولک چنبره زده پشت درهم به وحشتش میانداخت تمام چیزهایی که در این عمر کوتاهش با آن ها زندگی کرده بود؛ خرناس پدر تاریکی سرما، حشرات حیوانات… و هرگز ترسی حس نکرده بود حالا بلور دلش را تکه تکه میکردند. گردن کشید تا شاید بفهمد بیرون چه خبر است نزدیک ظهر به اینجا رسیده و به این اتاقک آورده شده بود. جایی که احتمالا امن ترین نقطهی آن قبرستان ماشین
بود. صدای قدم هایی نزدیک شد حالا در کادر نگاهش مردی بود که سر و وضع مرتبی داشت اما عصبانی بود و دست هایش همراه کلماتش مدام به هوا پرتاب ميشدند. چند قدم دیگر نزدیک اتاقک شد و بعد شمشیری در تصویر نمایان شد. حالا صدایشان را به وضوح میشنید. -آقای شمشیری ما با هم طی کردیم شما پول گرفتی از من کلش رو هم گرفتی الان اومدی چی داری تحویل من میدی؟ شمشیری دستهایش را از هم باز کرد: آقا دارم میگم بچه مرده میخوای ببرمت دم گاوداری بپرسی از کارگرا؟ -به من به من چه ربطی داره؟ …
خیلی تلخ بود،دلم کباب شد برای خجسته