رمان سرنوشت تلخ

عنوانرمان سرنوشت تلخ
نویسندهمحیا باقرنژاد
ژانرعاشقانه، درام
تعداد صفحه948
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان سرنوشت تلخ اثر محیا باقرنژاد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

سرگذشت دو خواهر به نام رها و آوا که آوا عاشق پسر عموی خود آرمان می‌شود اما او به خواستگاری خواهرش رها می‌رود! رها بدون هیچ حسی جواب مثبت می‌دهد و سعی می‌کند از آرمان جدا بشود اما او تحدیدش می‌کند اگر اقدام به جدایی کند بلایی سر آوا می‌آورد …

خلاصه قسمتی از رمان سرنوشت تلخ

(آوا) عصری رفتم بیرون تا یکمی با خودم خلوت کنم به مامان گفتم با دوستام رفتم بیرون. رفتم کنار پنجره پرده رو زدم کنار به آسمون نگاه کردم قلب منم مثل آسمون سیاه کردنش. اومدم پرده رو بندازم که دیدم یک لکسوز دم در خونه‌ست، شبیه ماشین آرمان بود. اون اینجا چیکار می‌کنه؟ یکم وایستادم که دیدم یک دختره از ماشین پیاده شد. این که رهاست اشک هام چکید رو گونم یعنی شب باهم رفتن بیرون؟ لابد چقدر بهشون خوش گذشته. مگه میشه کسی کنار آرمان باشه و بهش خوش نگذره. سریع خودم و انداختم رو تخت زدم زیر گریه‌.‌ خدا چجوری تحمل کنم عشقم داره با خواهرم ازدواج می‌کنه، عشقم عاشق خواهرمه خدا! رها ازت بدم میاد

عشقمو می‌خوای ازم بگیری آرمان عاشق توئه مگه چی داری که من ندارم؟ من که بیشتر از تو به آرمان توجه می‌کردم انقدر گریه کردم که چشم‌هام نای باز شدن نداشتن بعد نیم ساعت پا شدم از اتاق زدم بیرون که برم آب بخورم رفتم تو آشپز خونه که دیدم رها هم تو آشپز خونه‌ست. با نفرتی که تو این چند روز از رها درونم به وجود اومده بود رو تو چشم هام ریختم و بهش نگاه کردم. رفتم در یخچال رو باز کردم شیشه آب رو برداشتم و تنه‌ای بهش زدم. به سمت اتاقم رفتم. رها همون جا ماتش برده بود. در اتاق رو قفل کردم آب رو یک سر رفتم بالا میخواستم آتیش درونم خاموش بشه اما نمیشد. (رها) خدایا آوا چش شده؟ مگه چیکارش کردم؟

چرا چشم‌هاش انقدر نفرت ازم داشتن؟ امکان نداره شاید اشتباه دیدم، اما چند وقته که سرد شده شاید بهتر باشه برم باهاش حرف بزنم آره بهترین راه همینه نمی‌خوام اگه دلخوری ازم داره بزرگ بشه. حالا فردا باهاش صحبت می‌کنم. (آوا) رو تخت نشسته بودم کتاب‌هام جلوم چشمم روی خط‌های کتاب، ذهنم جای دیگه. خدا من امسال کنکور دارم چجوری امتحان بدم دستام و گذاشتم رو چشم‌هام ماساژشون دادم. رفتم جلوی آینه ایستادم به خودم نگاه کردم. این سوال همش تو ذهنم رژه میرفت که من خوشگل ترم یا رها؟ همون موقع صدای زنگ گوشیم اومد از رو میز عسلی برداشتمش. به اسمی که روی صفحه‌ی گوشی بود خیره شدم …

دانلود رمان سرنوشت تلخ
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان سرنوشت تلخ
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها