دانلود رایگان رمان سایه اثر ساحل بهنامی (راز.س)
دانلود رمان سایه اثر ساحل بهنامی (راز.س) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
روایت افرادی است که برای خوشحالی نفس خودشون به هر عملی دست میزنند حتی آسیب زدن به روح و جسم دیگران برایشان اهمیتی ندارد! سایه دختر زیبایی که اسیر یکی از این انسان های بیرحم و خشن میشود و کورکورانه به خاطر یک شرطبندی وارد دنیای خشن و بیرحم زیر زمینی میشود …
خلاصه رمان سایه
نگاهی به اطراف انداخته و به سمت پنجره رفتم میتوانستم خودم را از همین جا پایین بیاندازم. نه.. سایه تنها میشد. اگر اتفاقی برای من میافتاد سایه آزار میدید سایه دلتنگم میشد. بدون من نمیتوانست به زندگی ادامه دهد. مسیر آمده را بی سرو صدا و با رعایت تمام دقت برای دیده نشدن برگشتم… با ورود به حیاط خلوت به سمت دیوار قدم برداشته و با عجله با روی آجرهایی که کنار دیوار چیده شده بود گذاشتم و خودم را بالا کشیدم. روی دیوار، به عقب برگشتم تا به کلاس سایه نگاه بیاندازم که دو چشم سبز میخکوبم کرد. دختری که دقایقی پیش صدای پرشم سرک میکشید حال به تماشایم
نشسته بود چشم های سبزش فقط مرا مینگریستند. فقط به من دوخته شده بودند با صدای همهمهای که درون ساختمان پیچید دختر را به همان حال رها کرده و از روی دیوار پایین پریدم روی موتور که مینشستم به تندی گوشی ام را بیرون کشیدم. اگر برای خبر دادن به سمت دفتر میرفت قطعا می توانستم در راه رو ببینمش دوربینها را پشت سرهم رد کردم راهرو هر لحظه از هجوم دخترانی که وارد کلاسها میشدند خالی تر میشدو با گذشت ده دقیقه کریدور در سکوت عمیق فرو رفت هیچ کس قدم برنمیداشت. هیچکس هیچ واکنشی نشان نمیداد گویا لحظه ای پیش همین کریدور پر از دختران
پر جنب و جوش نبود تصویر را تغییر دادم سایه درست روی صندلیاش… سرخم کرده به سمت گل رز نفس میکشید. -هی حالا دیگه برات گلم میارن؟ دختری گفت: خب بالاخره از ما بهترونه. با خشم به دختر که این حرفا را میزد خیره شدم. چطور می توانست به سایه من این حرف را بزند؟ چطور می توانست به خود این اجازه را دهد؟! لعنت به خانواده ای که نمیدانست باید چه چیز را به زبان آورد دخترایی با موقعیت بهتر از سایه در آن مدرسه حضور داشتند و هر کدام سعی در پنهان کردن هویت خود داشتند و خانواده سایه وضعیت خود را جار میزدند. دختر دیگری جلو آمد: ولش کن بابا همه چیز اون …