رمان تفرقه
عنوان | رمان تفرقه |
نویسنده | ال. جی. اسمیت |
ژانر | فانتزی، تخیلی، ادبیات نوجوانان |
تعداد صفحه | 187 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان تفرقه (جلد چهارم مجموعه محفل اسرارآمیز) اثر ال. جی. اسمیت به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آدام و دایانا بالاخره ابزار ارشد را پیدا کردند، حالا دایانا رئیس محفل شده و در اولین جلسه اعلام میکند که میخواهد تمام این ابزار را نابود کند تا …
خلاصه رمان تفرقه
وقتی کسی وارد شد آشپزخانه تاریک و ساکت بود مادرش خانه نبود و کسی از این مسئله خوشحال شد. اصلاً دوست نداشت برای مادرش توضیح دهد چرا آجرهای شومینه را بیرون میکشد. دایانا نیز به خانه خودشان رفته بود تا نیم تاج و سایر لوازم لازم برای اجرای افسون را بیاورد. سایر اعضای محفل در آن سوی جاده کروهاون به خانه ملانی رفته بودند تا از او اجازه بگیرند جسد عمهاش را به فانوس دریایی ببرند. تا سال قبل کسی حتی یک جسد را از نزدیک ندیده بود اما حالا قرار بود با دست جسدی را لمس کرده و سعی کند آن را دوباره زنده کند. کسی میدانست که شومینه جای زیرکانهای برای مخفی کردن دستبند نبود اما در طول سالیان گذشته که مشکلی پیش نیامده بود و
اکنون چه دلیلی داشت جای دیگری را در نظر بگیرد؟ تکه آجری را بیرون کشید و پشت آن جعبه اسناد نقرهای رنگ را درست همانطور که قرار داده بود پیدا کرد. در جعبه را باز کرد و دستبند برق زد؛ گویی تابش نور بر سطح خود را جشن میگرفت. کسی برای لحظهای زیبایی دلفریب دستبند را تحسین کرد. روی طرحهای زیبای حکاکی شده روی سطح نقرهای آن دست کشید و وزن آن را در دست خود سبک سنگین کرد. دایانا از بیرون خانه صدایش کرد. کسی بلند گفت: الان میام. و با عجله به طبقه بالا رفت تا لباس رسمی سفید خود برای مراسم را بر تن کند. پس از اینکه لباسش را پوشید و آماده شد از پنجره دایانا را دید که در ایوان خانه منتظر او ایستاده و ساک بزرگی را در دست دارد.
او نیز لباسهای مخصوص خود را پوشیده بود اما ظاهر دایانا چنان دلفریب و شگفت انگیز بود که کسی فقط میتوانست تحسینش کند. حتی با وجود تمام این اضطرابها دایانا به خوبی کنترل خود را حفظ میکرد. کسی از خانه بیرون رفت. دستش را برای گرفتن دست دایانا دراز کرد. امیدوار بود با گرفتن دست او کمی نیرو بگیرد. به طرز عجیبی نیز همین طور شد. چند لحظه در دست گرفتن دست دایانا باعث آرامش او شد. دایانا گفت: کارمون درسته به کنستانس احتیاج داریم. کسی از وقتی مادر بزرگش را از دست داده بود به کنستانس پناه برده بود. تمام بعد از ظهرهایی را که در خانه او به یادگیری افسونها و مطالعه آیینهای باستانی گذرانده بود به یاد آورد. کنستانس تنها پیوند محفل …
- انتشار : 05/12/1403
- به روز رسانی : 05/12/1403