دانلود رایگان رمان و من دوستت دارم اثر فردریک بکمن
دانلود رمان و من دوستت دارم اثر فردریک بکمن به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پدرو پسری پس از سالها همدیگر را میبینند. پدر میخواهد تا دیر نشده داستانی را تعریف کند. او به پسرش دربارهی دخترکی شجاع، که چند مایل آن طرفتر روی تخت بیمارستان خوابیده میگوید. دخترک کودکی باهوش است آنقدر باهوش که میداند نقاشی کردنهای هر روزهاش با مداد شمعی، سرطانش را از بین نخواهد برد اما چون به نظر میآید بزرگ ترها با دیدن نقاشیهایش خوشحال میشوند، به این کار ادامه میدهد. پدر همچنان که دربارهی این دختر پُردل و جرأت میگوید، حقایقی را نیز دربارهی خود فاش میکند: موفقیتهایش در کار، شکستهایش در مقام یک پدر، پشیمانیهایش از گذشته و امیدهایش به آینده …
خلاصه رمان و من دوستت دارم
خیلی ناخوشایند است که پیش خودت اقرار کنی آن آدمی که فکر میکردی نیستی. شما آدمهای عادی اگر بتوانید جان یک بچه را نجات میدهید، نمیدهید؟ البته که میدهید وقتی زن ژاکت خاکستری در اتاق دخترک را باز کرد و وارد شد چیزی در درون من فرو ریخت چون من عادی تر از آنی هستم که فکر میکردم زن را هل دادم و پوشه اش را قاپیدم و زدم به چاک. جوری که انگار من هم یکی از شماها باشم. ماشینم بیرون بیمارستان پارک بود. چراغ ترمز حتی یکبار هم روشن نشد. لاستیکها توی برف سر میخورد از بریالیدن. انداختم سمت شهر، بعد رفتم توی جاده ساحلی شمالی به سمت دریا
زیباترین پهنۀ جهان. مثل تندباد از میان جنگلهای اطراف قلعهٔ سوفیه رو گذشتم، همین طور از کنار خانههای ردیفی لارود تا رسیدم به جاده صدویازده. آنجا یک جاده سر فرعی ایستادم و چراغهای ماشین را خاموش کردم. کامیون که از راه رسید گازش را گرفتم و رفتم وسط جاده. از تصادف چیزی یادم نمیآید به جز درد گوشهایم و نوری که همینطور که بدنه ماشین عین فویل آلومینیوم مچاله میشد مرا در خود فرو میبرد و خون همه جا پر از خون بود. زن، هم مرا و هم پوشه را از ماشین بیرون کشید وقتی داد زدم: میتوانم کس دیگری را بدهم که بکشی فهمید که منظورم خودم بود.
اما فرقی نمیکرد مرگ عوض مرگ نبود فقط زندگی در عوض زندگی. همانجا با همۀ بادهای هلسینگبوری زیر لباسهایم نقش زمین شدم و او صبورانه برایم توضیح داد فقط این کافی نیست که بمیری برای اینکه جا برای زندگی آن دختر باز شود باید یک زندگی محو شود. من مجبورم همه چیز آن زندگی را پاک کنم اگر زندگی ات را بدهی کلا از بین میرود. نمیمیری، محو میشوی هیچ کس تو را به یاد نخواهد آورد از صحنه روزگار پاک میشوی انگار که هرگز وجود نداشتهای. زندگی در عوض زندگی یعنی این. به این خاطر بود که او مرا آورد پیش تو باید به من نشان میداد چه چیزی را دارم ترک میکنم …