کتاب شیطان و خدا

عنوانکتاب شیطان و خدا
نویسندهژان پل سارتر
ژانرنمایشنامه
تعداد صفحه276
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب شیطان و خدا نوشته نویسنده ژان پل سارتر pdf بدون سانسور

عنوان اثر: شیطان و خدا

پدید آورنده: ژان پل سارتر

زبان نگارش: فارسی

سال نخستین انتشار: مرداد 1404

شمارگان صفحات : 276

معرفی کتاب شیطان و خدا

موضوع این نمایشنامه سرگذشت مردی است که میخواهد آزادانه اول «بدی» را و سپس «خوبی» را انتخاب کند، بنابراین نخست شیطان و سپس خدا را سرمشق خود قرار می‌دهد. اما بیهودگی این انتخاب را درمییابد. گوتس، سردار جنگ، که فرزند حرام‌زاده مادری از طبقه اشراف و پدری از طبقه دهقان است، نخست تصمیم گرفته که بدی کند؛ دست به غارت میزند و به یارانش خیانت میکند. ولی سرانجام بدی به نظرش یکنواخت میآید و خسته میشود. در رویارویی با کشیشی به نام هاینریش تصمیم میگیرد که از این پس خوبی کند و مرد مقدسی شود. اما انگیزه او عشق به بشر نیست، بلکه میل رسیدن به جایگاه است. تقدس او حاصلی جز مرگ و ویرانی در پیرامونش به بار نمی‌آورد. گوتس درمییابد که «عمل» مثبتی انجام نداده. سارتر، با آفرینش شخصیت گوتس، مردی را نشان میدهد که «میخواهد در خوبی یا بدی به مطلق برسد، اما جز کشتن انسانها نتیجه دیگری نمیگیرد». فقط پس از اینکه رفتار خود را سراپا دگرگون میسازد، راه «عمل» را مییابد که دگرگون‌کننده واقعی جهان است. آنگاه میتواند بگوید: *مطلقی وجود ندارد. فقط انسانها هستند و دیگر هیچ

خلاصه کتاب شیطان و خدا

بودم تو از کجا می دانستی ؟ از آنجا که من هم خائنم . (مکث) من هم از همین راهی که تو حالا می خواهی بروی رفته ام. با اینحال به من نگاه کن، آیا قیافه ام شاد و شگفته نیست ؟ همه علتش این است که تو از طبیعت پیروی کرده ای . حرامزاده ها خیانت میکنند ، این که معلوم است . ولی من حرامزاده نیستم . می خواهد او را بزند اما برخود مسلط می شود. معمولاً آنهائی که به من حرامزاده می گویند دیگر فرصت دوباره گفتن این کلمه را ندارند … حرامزاده ! کشیش کشیش جان ، معقول باش مجبورم نکن که گوشهایت را ببرم حالا که زبانت را نمی برم چه فایده که گوشهایت را بیرم ؟ ناگهان او را در آغوش می کشد و می بوسد . سلام ، برادر کوچکم ، سلام از حرامزاده ای به حرامزاده دیگر آخر توهم حرامزاده ای برای تولید تو روحانیت با فقر مقاربت کرده است. چه عیش عبوسی!

مکث. البته که حرامزاده ها خیانتکارند : خیانت نکنند چه بکنند؟ من خائن مادر زادم ، جنساً شریک دزد و
رفیق قافله ام مادرم با یک رعیت خوابید و مرا پس انداخت. حالا من از دو نیمه درست شده ام که آبشان به یک جو نمی رود هر یک در دیگری ایجاد نفرت می کند. خیال نکن که نصیب و قسمت تو بهتر از من باشد تو نیمه ای کشیشی که با نیمه ای فقیر مخلوط شده است . تو هیچوقت یک آدم کامل نیستی . ما هیچ نیستیم و هیچ نداریم. همه بچه های حلالزاده می توانند به رایگان از زمین استفاده کنند. ولی من و تو نه . من از بچگی دنیا را از سوراخ قفل در تماشا کرده ام : دنیا تخم مرغ کوچک زیبا و پری است که در آن هر کس جائی دارد و مقامی . أما اطمینان می دهم که من و تو داخل این دنیا نیستیم. ما خارجیم بیا و این دنیائی را که به تو راه
نمی دهد دور بیند از ! بدی کن تا ببینی چه آسوده وسبک می شوی ! یک افسر وارد میشود. چه می خواهی ؟ فرستاده اسقف اعظم آمده است. بیاید . خبرهای تازه ای آورده است: دشمن هفت هزار کشته داده و تار و مار شده است . برادرم چی؟ افسر می خواهد با او در گوشی حرف بزند. نزدیک من نیا ، بلند بگو . کراد مرده است .

از این لحظه هاینریش با دقت به گوتر می نگرد . خوب ، جسدش را پیدا کرده اند ؟ بله . چه وضعی داشته است؟ جواب بده ! باره پاره . از اثر شمشیر ؟ گرگ ها . چه گرگی ؟ مگر گرگ هست ؟ در جنگل آرنهایم …. خوب ، کافی است . خودم حسابشان را می رسم و با کلیه افرادم به آنها پورش می برم . تمام گرگ های آرنهایم را پوست می کنم برو! )افسر بیرون میرود . مکث.( اعتراف نکرده مرد گرگ ها پاره پاره اش کردند، اما می بینی : من میخندم . به نرمی چرا به او خیانت کردی ؟ برای اینکه من دوست دارم کارها به انتها برسد. کشیش من مردی خود ساخته ام حرامزادگی من مادرزادی است ، اما عنوان زیبای برادرکش را به همت و لیاقت .مکث. حالا دیگر مال من است ، مال خودم مرهونم . من تنها . چی مال توست ؟ خاندان هاید نشتام . تمام شد ، خانواده هاید نشتام به آخر رسید، همه به من ختم شدند از »آلبریک، گرفته که سرسلسله این دودمان بود تاکنراد که آخرین وارث ترینه بود. به من نگاه کن کشیش : من گورستان خانواده ام شده ام . چرا میخندی ؟

اول خیال میکردم که من امشب تنها کسی هستم که شیطان را می بیند ، اما حالا گمان می کنم که ما هر دو او را خواهیم دید . من به ریش شیطان میخندم شیطان ارواح را تحویل می گیرد، اما دیگری آنها را لعنت ابدی می کند . من کسی را جز خدا شایسته همچشمی نمی بینم . دوزخیان و بهشتیان به حکم او بسته اند . کشیش ، خدا مرا می بیند، می داند که من برادرم را کشته ام و خون از دلش میچکد. بله ، خداوندا ، من او را کشته ام. با من چه می توانی بکنی ؟ من مرتکب زشت ترین جنایت ها شده ام، اما خداوند عادل قهار از مکافات من عاجز است بیش از پانزده سال است که مرا لعنت کرده است . خوب برای امروز همین بس است : حالا نوبت جشن و سرور است . می خواهم شراب بنوشم و شادی کنم.

دانلود کتاب شیطان و خدا
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب شیطان و خدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها