کتاب حلوای انگشت پیچ

عنوانکتاب حلوای انگشت پیچ
نویسندهسیروس علی نژاد
ژانرطنز اجتماعی، داستان کوتاه ایرانی
تعداد صفحه184
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک
کتاب حلوای انگشت پیچ

دانلود کتاب حلوای انگشت پیچ نوشته نویسنده سیروس علی نژاد  pdf بدون سانسور

عنوان اثر: حلوای انگشت پیچ

پدید آورنده: سیروس علی نژاد

زبان نگارش: فارسی

سال نخستین انتشار: مرداد 1404

شمارگان صفحات : 184

معرفی کتاب حلوای انگشت پیچ

اندر باب این گفت و گو داستان این گفت و گو و پدید آمدن زندگی نامه ی نجف دریابندری به قلم من از این قرار است که در پایان تابستان ۱۳۸۱، وقتی نجف دریابندری از بیمارستان مرخص شد، من و صفدر تقی زاده به عنوان دوستان او تقریباً هر روز به ملاقات او می رفتیم سعی ما این بود که با گپ و گفت او را سرگرم کنیم تا بیماری خود را فراموش کند و به حال عادی بازگردد آقای دریابندری به علت سکته ی مغزی بستری شده بود و پس از مرخص شدن از بیمارستان به نظر نمی رسید احوال خوشی داشته باشد. در واقع ما به وظیفه ی دوستانه ی خود عمل می کردیم. برای آنکه او را به گفتار آوریم لازم بود مباحثی را با او در میان بگذاریم که او را به سخن گفتن برانگیزد و ذهنش را به کار بیندازد. برای این کار هیچ مبحثی شیرین تر و جذاب تر از داستان زندگی او نبود و این موضوع برای من، که همواره در پی نوشتن زندگی نامه ی شخصیتهای بزرگ بوده ام، فرصتی کمیاب به حساب می آمد. از آن زمان گپ و گفت های روزانه ی ما شروع شد..

خلاصه کتاب حلوای انگشت پیچ

داستان این گفت و گو و پدید آمدن زندگی نامه ی نجف دریابندری به قلم من از این قرار است که در پایان تابستان ،۱۳۸۱ و قتی نجف دریابندری از بیمارستان مرخص شد، من و صفدر تقی زاده ، به عنوان دوستان او، تقریباً هر روز به ملاقات او می رفتیم . سعی ما این بود که با گپ وگفت او را سرگرم کنیم تا بیماری خود را فراموش کند و به حال عادی بازگردد . آقای دریابندری به علت سکته ی مغزی بستری شده بود و پس از مرخص شدن از بیمارستان به نظر نمی رسید احوال خوشی داشته باشد . در واقع ، ما به وظیفه ی دوستانه ی خود عمل می کردیم . برای آ نکه او را به گفتار آوریم ، لازم بود مباحثی را با او در میان بگذاریم که او را به سخن گفتن برانگیزد و ذهنش را به کار بیندازد . برای این کار هیچ مبحثی شیرین تر و جذاب تر از داستان زندگی او نبود و این موضوع برای من ، که همواره در پی نوشتن زندگی نامه ی شخصیت ها ی بزرگ بوده ام ، فرصتی کمیاب به حساب می آمد .

از آن زمان، گپ و گفت های روزانه ی ما شروع شد . من و تقی زاده می پرسیدیم و آقای دریابندری پاسخ می داد . البته لازم است تأکید کنم که تقی زاده از ایام جوانی و از دوران زندگی در آبادان با دریابندری یار و همراه بود و بسیار بیش از من به جزئیات زندگی او وقوف داشت و می توانست همراه و یاری دهنده ی بسیار خوبی برای من در این جست و جو باشد . در واقع ، نقش
او بیش از یک پرسنده ی تا حدی خالی الذهنی چون من بود و هرجا آقای دریابندری نام و شخص یا موضوعی را به یاد آورد ، چیزی که آن روزها بسیار پیش می آمد و بعدها شدیدتر شد، تقی زاده نقش یادآوری کننده را به عهده
می گرفت . ازاین رو ، می توانید حدس بزنید که سهم تقی زاده در این گفت وگو ها تا چه حد ارزشمند بوده است ، گو اینکه تقی زاده بعدها خود به حال آن روزهای نجف افتاد و چیزی را به یاد نمی آورد ، وضعیتی که در انتظار همه ی ماست .

از تاریخی که بر جلد نوارها یادداشت کرده ام برمی آید که گفت وگو های ما از مهرماه ۱۳۸۱ تا اردیبهشت سال بعد طول کشید و در این اثنا از هرچیز و هرجا حرف زدیم ، حرف ها یی که هم ه ی آن ها لزومی نداشت در این گفت وگو گنجانده شود . بنابراین ، از میان تمام حرف ها هرآنچه به زندگی آقای دریابندری مربوط می شود در اینجا آورده شده و بقیه ، در واقع ، بحث های بی سرانجام ما دربار ه ی موضوعات مختلف است . به هر حال ، اولین نوار تاریخ ۲۲ مهرماه ۱۳۸۱ را دارد و روی آخرین نوار نوشته شده ۲۹ اردیبهشت ،۱۳۸۲ یعنی حدود بیست سال پیش . نکته ای که لازم است دربار ه ی حرف ها ی آقای دریابندری ، که در این نوارها ضبط شده ، بگویم این است که هنوز صدای قهقهه های بلند او در این نوارها شنیده می شود ، چیزی که بعدها در طول سال ها ی دیگر از او نشنیدیم . علاوه بر این، گاه صدای خانم فهیمه راستکار، همسر ازدست رفته ی دریابندری ، در این نوارها هست که در حین پذیرایی از ما به یادآوری نکاتی می پردازد و به نجف یاری می دهد تا موضوعات فراموش شده را به یاد آورد . صدای خانم آرین، خواهر آقای دریابندری ، نیز در یکی دو نوار شنیده می شود که در آن ها به کمک آقای دریابندری می آید تا خاطرات دوران کودکی و نوجوانی اش را زنده کند . همچنین ، گاه صدای سهراب دریابندری ، فرزند نجف ، شنیده می شود که در اثنای سخن به مجلس درآمده است .

من نوارها را در همان سال ،۱۳۸۲ پس از آنکه گفت وگو به پایان آمد، پیاده کردم و در پیاده کردن آن هم همسرم بسیار به من کمک کرد ، به خصوص که گاه صدا مفهوم نبود و کلمات به درستی شنیده نمی شد و گوش سنگین من در این راه چندان یاریگر نبود . کار پیاده کردن نوارها به این صورت انجام شد که همسرم که گوش تیزتری دارد با گوشی به نوار گوش می داد و کلمات را به صدای بلند
تکرار می کرد تا من آن ها را تایپ کنم ، ولی پس از پیاده کردن نوارها و خواندن متن گفت وگو ها به این نتیجه رسیدم که آنچه بین ما گذشته همان صحبت ها ی صمیمانه و دوستانه است که به کار انتشار نمی آید . ارزیابی آن روز من این بود که ارزش آن ها در همین حدوحدود است که چند دوست با هم نشسته اند و گپ زده اند و اگر ارزشی داشته باشد، بیشتر در ضبط صدای آقای دریابندری است، نه در محتوای آن . بنابراین، نوارها و نوشته ها را بایگانی کردم و آهسته آهسته گرد زمان بر آن ها فرو بارید و از یاد رفت، چنان که دیگر به خاطر نمی آوردم که چنین نوارهایی موجود است .

دانلود کتاب حلوای انگشت پیچ
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب حلوای انگشت پیچ
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها