کتاب قدرت اسطوره

عنوانکتاب قدرت اسطوره
نویسندهجوزف کمبل
ژانراسطوره‌شناسی، فلسفه، روانشناسی، انسان‌شناسی
تعداد صفحه350
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک
کتاب قدرت اسطوره

دانلود کتاب قدرت اسطوره نوشته نویسنده جوزف کمبل pdf بدون سانسور

عنوان اثر: قدرت اسطوره

پدید آورنده: جوزف کمبل

زبان نگارش: فارسی

سال نخستین انتشار: مرداد 1404

شمارگان صفحات : 350

معرفی کتاب قدرت اسطوره

قدرت اسطوره” به موضوعاتی از ازدواج مدرن ، عیسی مسیج و جان لنون می پردازد و ترکیبی از درخشندگی و هوشمندی را ارائه می دهد. این کتاب خارق العاده نشان می دهد که چگونه مضامین و نمادهای روایت های باستان همچنان به تولد ، مرگ ، عشق و جنگ معنا می دهند. از داستان خدایان و الهه های یونان باستان و روم گرفته تا سنت های بودیسم ، هندوئیسم و مسیحیت ، طیف گسترده ای از مضامین در نظر گرفته شده است که در کنار هم کلیت تجربه ی انسانی را در طول زمان و فرهنگ مشخص می کنند. کتاب قدرت بی نظیر مصاحبه گر و موضوع را نشان می هد و همچنان به قدرت افسانه و تأثیر عمیقی که بر فرهنگ ما دارد می پردازد.

خلاصه کتاب قدرت اسطوره

چهار هفته پس از درگذشت جوزف کمبل هر جا که میرفتم به یاد او می افتادم هنگامی که از ایستگاه مترو در میدان تایمز بیرون می آمدم، و نیروی فشارنده جمعیت را احساس میکردم با یادآوری تصویری که زمانی در آنجا به خاطر کمبل رسیده بود لبخند میزدم آخرین تجسم ،اودیپ داستان عاشقانه و همیشگی زیبایی و توحش امروز بعد از ظهر در تقاطع خیابانهای پنجم و چهل و دوم در انتظار سبز شدن چراغ راهنمای ترافیک است.»

در نمایش اختصاصی آخرین فیلم جان ،هوستن به نام ،مرده، بر اساس داستانی از جیمز جویس باز هم به کمبل فکر کردم یکی از نخستین کارهای مهم او راهنمای شب عزای فینگانها .بود کمبل میدانست که آنچه جویس آن را حک شده و ثابت در رنج های انسانی مینامید مضمون اصلی اسطوره شناسی کلاسیک است. او میگفت علت پوشیده همه رنج ها، میرا بودن است که خود شرط اولیه زندگی است. اگر قرار باشد زندگی را تایید کرد نمیتوان میرایی را نفی کرد. یک روز هنگامی که درباره موضوع رنج بحث میکردیم او پشت سر هم از جویس و ایگیوگاریوک نقل قول می.کرد من در حالی که به سختی میتوانستم تلفظ این نام را تقلید کنم پرسیدم، «ایگیوگاریوک کیست؟» کمبل پاسخ داد «آه، او شمن قبیله اسکیموی کاریبو در شمال کانادا بود و همان کسی بود که به دیدار کنندگان اروپایی گفت تنها خرد حقیقی دور از انسانها، در تنهایی بزرگ زندگی میکند و تنها از طریق رنج می توان آن را به دست آورد. فقط تنهایی و رنج است که دریچه ذهن را به روی آنچه بر دیگران پوشیده است باز میکند.»

من گفتم «البته، ایگیوگاریوک» جو بهتر است از جهالت فرهنگی من .بگذریم از راه رفتن باز ایستادیم. در حالی که چشمانش برق میزد ،گفت میتوانی تصور کنی یک غروب طولانی کنار آتش با جویس و ایگیوگاریوک نشسته باشی؟ پسر خیلی دلم میخواهد آنجا باشم.» کمبل درست پیش از بیست و چهارمین سالگرد ترور جان اف کندی درگذشت تراژدی ای که در نخستین ملاقات ،مان سالها پیش از ،این درباره اش با اصطلاحات اسطوره شناختی بحث کرد اکنون که آن خاطره اندوهناک بار دیگر زنده شده است من با فرزندانم که بزرگ شدهاند درباره تأملات کمیل صحبت کردم او مراسم کفن و دفن رسمی دولتی را «نمونه خدمت عالی آیینی به یک جامعه» توصیف کرده بود که مضمونهای اسطوره ای ریشه دار در نیازهای انسانی را به کمک می طلبد. کمبل نوشته بود، این موقعیت «وجه آیینی شده بزرگترین ضرورت اجتماعی بود.»

قتل یک رئیس جمهور در ملاء عام «نشان دهنده آن بود که کل جامعه ما، آن ارگانیسم اجتماعی زنده ای که ما عضوی از آن هستیم در لحظه ای سرشار از انرژی زندگی از حرکت بازمانده است، و لذا مناسکی جبرانی لازم بود تا حس انسجام و یگانگی را دوباره مستقر سازد. در این جا بود که ملتی بزرگ آن چهار روز را به اجتماعی هم رأی تبدیل کرد که در آن همۀ ما همزمان و به روشی واحد در رویدادی نمادین شرکت کردیم.» او گفت این مراسم نخستین، و در نوع خود تنها مراسم دوران صلح بود که احساس یک عضو از کل این جامعۀ ملی را به من داده ،است زیرا همچون یک واحد در مراسمی بسیار شرکت کرده بودم.»

یک بار که یکی از همکارانم به توسط دوستی درباره همکاری ما با کمبل سؤال کرده و گفته بود: «چرا شما به اسطوره شناسی نیاز دارید؟ من عبارات فوق را بازگو کردم. سؤال کننده این عقیده مدرن و آشنا را داشت که همۀ خدایان یونان و چرندیاتی از این قبیل» با شرایط انسانی امروز ارتباطی .ندارند آنچه او نمی دانست و اغلب مردم نمی دانند این است که بقایای همۀ آن چرندیات مانند تکه سفالهای شکسته در یک محوطه باستان شناسی، حدود دیوارهای نظام باورهای درونی ما را مشخص میکنند. اما از آنجا که ما موجوداتی زنده ایم در همۀ این به اصطلاح «چرندیات» نوعی انرژی وجود دارد. آیین ها این انرژی را احضار میکنند موقعیت قضات را در جامعه در نظر بگیرید که کمبل آن را در بافتی اسطوره شناختی میدید نه جامعه شناختی اگر این سمت فقط یک نقش بود، قاضی میتوانست به جای آن ردای سیاه سلطنتی با کت و شلوار خاکستری وارد دادگاه شود برای آنکه قانون اقتداری فراتر از اجبار صرف داشته باشد، قدرت قاضی باید جنبهای آیینی پیدا کند و اسطوره ای شود کمبل میگفت این مطلب باید در بسیاری از جنبه های زندگی ،امروز از دین گرفته تا جنگ و عشق و مرگ پیاده شود.

پس از مرگ کمبل، یک روز صبح که قدم زنان به محل کارم می رفتم، در مقابل مغازه فروش فیلمهای ویدیویی که در همسایگی ما است ایستادم و به صحنه هایی از فیلم جنگ ستارگان جرج لوکاس که روی مانیتوری پشت ویترین نمایش داده میشد نگاه کردم. من در آنجا ایستادم و به زمانی فکر کردم که همراه با کمبل در مزرعه اسکای واکر در کالیفرنیا که متعلق به لوکاس است این فیلم را تماشا میکردیم. پس از آنکه فیلم ساز، مدیون بودن خود به آثار کمبل را اعتراف ،کرد آنها روابط دوستانه گرمی پیدا کردند، و لوکاس از کمبل دعوت کرد که فیلم سه بخشی جنگ ستارگان را ببیند. کمبل از دیدن مضمونهای کهن و بن مایه های اسطوره بر پرده عریض ،سینما، و در قالب انگاره های نیرومند معاصر لذت میبرد. در این ملاقات کمبل که بار دیگر از خطرپذیریها و قهرمانی های لوک اسکای واکر لذت میبرد، در حالی که به هیجان آمده بود، در این باره صحبت کرد که چگونه لوکاس تازه ترین و نیرومندترین روایت تخیلی را از داستان کلاسیک قهرمان ارائه داده است. من پرسیدم، و آن چیست؟»

همان چیزی که گوته در فاست ،گفته اما لوکاس لباس اصطلاحات جدید را بر آن پوشانده است این پیام که فن آوری ما را نجات نخواهد داد کامپیوترهای ما ابزار ما، و ماشینهایمان کافی نیستند. ما باید به شهود خود و هستی حقیقی خود تکیه کنیم. من گفتم، «آیا این دیدگاه، نوعی حمله به خرد نیست؟ و آیا ما کوس عقب نشینی عجولانه از عرصه خرد را به صدا در نیاورده ایم؟» سفر قهرمان مدافع چنین دیدگاهی نیست و خرد را نفی نمیکند. به عکس، قهرمان با غلبه کردن بر هیجانات ،تاریک نماد توانایی ما در کنترل بر توحش درونمان است. کمبل در مواردی دیگر بر شکست ما در پذیرش هیجان گوشت خواری و شهوترانی» تأسف خورده بود و عقیده داشت که این خصلتها در طبیعت بشر شایع است. او اکنون سفر قهرمان را نه در قالب عملی شجاعانه بلکه به منزله نوعی زندگی سپری شده در کشف خویش توصیف میکرد و لوک اسکای واکر هیچگاه عاقل تر از هنگامی نبود که در درون خود خصال لازم برای رویارویی با سرنوشت خویش را کشف کرد. طرفه آنکه از دیدگاه کمبل، پایان سفر قهرمان، بزرگ کردن قهرمان نیست.

او در یکی از سخنرانیهای خود می،گوید این ،کار یگانه کردن خود با یکی از چهره ها یا قدرتهای تجربه شده نیست جوکی ،هندی در تلاش برای رستگاری خود را با نور همانند میکند و هرگز باز نمی.گردد اما کسی که کمر به خدمت دیگران بسته باشد هیچگاه تن به چنین فراری نمی.دهد هدف غایی جستجو باید کسب خرد و قدرت برای خدمت به دیگران ،باشد نه رهایی و سعادت شخصی او می،گفت یکی از تفاوتهای بی شمار شخص مشهور و قهرمان این است که اوّلی فقط برای خودش زندگی میکند و دومی برای نجات جامعه جوزف کمبل زندگی را نوعی ماجراجویی میدانست. پس از آنکه دانشگاهی اش سعی کرد او را در چارچوب یک برنامه درسی دانشگاهی محدود کند، کمبل گفت، «مرده شورش ببرد. دنبال کردن اخذ مدرک دکتری را رها کرد، سر در جنگل ها نهاد و مشغول خواندن شد. همۀ زندگی خود را به خواندن کتاب هایی درباره جهان گذراند: مردم شناسی، زیست شناسی فلسفه هنر و دین و همچنان به دیگران خاطر نشان کرد که یکی از مسیرهای مطمئن ورود به جهان صفحات چاپ شده است.

چند روز پس از مرگ او یکی از دانشجویان پیشین اش که اکنون ویراستار یک نشریه مهم است با شنیدن خبر مجموعه گفتگوهایی که من و کمبل روی آن کار میکردیم نامه ای برای من نوشت او در این نامه مینویسد که چگونه تندباد انرژی این مرد تمام پهنه امکانات فکری دانشجویان را در می نوردید؛ دانشجویانی که نفسها را در سینه حبس کرده و در کالج سارالارنس نشسته بودند او اضافه میکند در حالی که همه ما افسون شده به سخنان او گوش می سپردیم زیر بار مطالبی که برای مطالعه در هفته تعیین میکرد کمرمان خم میشد. سرانجام یکی از دانشجویان به پاخاست و خطاب به او گفت: «ببینید من سه درس دیگر نیز گرفته ام. برای همۀ آنها باید مطالبی را بخوانم. چگونه انتظار دارید همه این کارها را در یک هفته انجام دهم؟ کمبل خندید و گفت، تعجب میکنم که چنین کوششی میکنید. شما تمام سالهای باقی مانده عمر خود را وقت دارید که بخوانید.»

این دانشجوی سابق در پایان مینویسد من هنوز کارم را تمام نکرده ام – نمونه پایان ناپذیر زندگی و کار او را در مراسمی که در موزه تاریخ طبیعی نیویورک در گرامیداشت او برگزار شد توانستیم به تأثیری که بر جای نهاده است پی ببریم. هنگامی که در سنین کودکی پا به این مکان گذاشته بود با مشاهده دیرکها و نقابهای توتمی خشکش زده بود. چه کسی آنها را ساخته بود؟ شگفت زده بود مفهوم آنها چه بود؟ شروع به خواندن همه چیزهای مربوط به سرخ پوستان و اسطوره ها و افسانه های آنها کرد. از سن ده سالگی در جستجوی چیزی بود که او را به یکی از برجسته ترین پژوهشگران اسطوره شناسی و یکی از هیجان انگیزترین آموزگاران روزگار ما تبدیل کرد؛ گفته میشود که او می توانست استخوانهای فرهنگ قومی و مردم شناسی را زنده کند.» اکنون در قسمت برگزاری مراسم بزرگداشت ،موزه، جایی که سه ربع قرن پیش، تخیل او برای نخستین بار به هیجان آمد مردم گرد آمده بودند تا خاطره اش را گرامی بدارند. میکی هارت طبال گروه گریت فول دا که کمبل در کنار آنها با سازهای ضربی ،افسون شدگی را تجربه می کرد، یک برنامه اجرا کرد رابرت ،بلی دال سیمر نواخت و شعری را که به کمبل تقدیم شده بود قرائت کرد دانشجویان پیشین،اش و دوستانی که پس از بازنشستگی و اقامت در هاوایی در کنار همسرش جین اردمانِ رقصنده پیدا کرده بود، صحبت کردند. شرکتهای انتشاراتی بزرگ ،نیویورک نمایندگان خود را به مجلس فرستاده بودند. نویسندگان و پژوهشگران پیر و جوانی که جوزف کمبل را راهگشای خود می دانستند نیز شرکت داشتند.

و روزنامه نگاران من هشت سال قبل هنگامی که سعی میکردم افکار زنده معاصر را بر پرده تلویزیون نشان دهم به سمت او کشیده شدم دو برنامه را در موزه ضبط کردیم، اما حضور متقاعدکننده اش بر پرده چنان نافذ بود که بیش از چهارده هزار نفر نامه نوشتند و خواستار نسخههایی از متن گفتگوها شدند در آن هنگام عهد کردم که بار دیگر به سراغ او بروم، و به کندوکاوی نظام یافته تر و کاملتر در افکار و اندیشه هایش بپردازم. حدود بیست جلد کتاب نوشته یا ویراستاری کرده بود، اما من او را در مقام یک معلم تجربه کرده بودم به دلیل غنای او در سیطره بر فرهنگ جهانی و صور خیال زبان می خواستم دیگران نیز او را در مقام معلم تجربه .کنند لذا اشتیاق به سهیم شدن در گنجینه این مرد الهام بخش من در تنظیم مجموعه پی بی اس و این کتاب شد گفته می شود که یک روزنامه نگار از اینکه امکان پیدا کند در ملاء عام آموزش ببیند لذت خواهد برد؛ ما افراد خوشبختی هستیم که امکان یافتیم روزهای مان را در دوره مداومی از آموزش بزرگسالان بگذرانیم در سالهای اخیر هیچکس به ۱ مطلب نیاموخته است و وقتی به او گفتم باید مسئولیت عواقب ناشی از آموزگاری مرا بپذیرد خندید و این گفته رومی قدیم را نقل :کرد کسی که میخواهد سرنوشت راهنمای او است و کسی که نمی خواهد سرنوشت او را به دنبال خود خواهد کشید. مانند آموزگاران بزرگ با شاهد و مثال درس میداد روش او این نبود که سعی کند با اشخاص طوری صحبت کند که آنها کاری را انجام دهند (جز یک مورد، هنگامی که جین را ترغیب کرد با او ازدواج کند به من گفت موعظه گران به غلط سعی میکنند وبا صحبت کردن مردم را مؤمن کنند، بهتر است که فقط پرتو کشف خویش را به نمایش بگذارند.»

وجدی که برای یادگیری و زیستن از خود نشان می داد حیرت انگیز بود! ماتبو آرنولد عقیده داشت که عالیترین نوع انتقاد دانستن بهترین چیز دانسته شده و اندیشیده شده در جهان و انتقال آن به دیگران به منظور ایجاد جریانی حقیقی و تازه از افکار است. این کاری بود که کمبل میکرد امکان نداشت به حرف او گوش داد . حقيقتاً حرفش را شنید و به درک جریانی از زندگی تازه و هیجان انگیز در آگاهی خود و اوج گیری تخیل خویش دست نیافت. «اندیشه «راهنمای کار خود را یافتن اشتراک مضمون در اسطوره های جهانی می دانست و به نیاز همیشگی روان انسان به تمرکز حول اصول عمیق اشاره میکرد.» پرسیدم، «شما درباره جستجو برای معنای زندگی حرف میزنید؟»

 

دانلود کتاب قدرت اسطوره
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب قدرت اسطوره
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها