رمان شیطان یاغی
رمان شیطان یاغی رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی

دانلود با لینک مستقیم 3 1
دانلود با لینک مستقیم
عنوان
رمان شیطان یاغی
نویسنده
ریحانه نیاکام
ژانر
عاشقانه، معمایی، بزرگسال
ملیت
ایرانی
ویراستار
رمان بوک
تعداد صفحه
3596 صفحه
اگر نویسنده یا مالک 'رمان شیطان یاغی' هستید و درخواست حذف این اثر را دارید درخواست حذف اثر

دانلود رمان رایگان شیطان یاغی نوشته نویسنده ریحانه نیاکام pdf بدون سانسور

عنوان اثر: شیطان یاغی

پدید آورنده: ریحانه نیاکام

زبان نگارش: فارسی

ژانر: عاشقانه، معمایی، بزرگسال

سال نخستین انتشار: شهریور 1404

شمارگان صفحات : 3596

معرفی رمان شیطان یاغی

من یاغی‌ام!
من آن گرگم که می‌درم و پاره می‌کنم.
خویِ وحشی و یاغی من، تو را خواهد سوزاند.
می‌سوزانمت و به خاکستری تبدیلت می‌کنم...
هراسی از مرگ ندارم.
من شیطانی‌ام با روحی سیاه و دستانی که برای کشتن، هیچ سختی به خود راه نمی‌دهد.
من همان یاغی‌ام که بر زخم‌هایت نمک می‌پاشد تا بر عذابت بیفزاید...
من یک شیطانم!
شیطانی یاغی!

خلاصه رمان شیطان یاغی

تخت خواب و یک شب رابطه می خوردند ... نگاهش به نگاه پر برق و شهوت زن داد . زن از لذت داد می کشید و طلب لذت بیشتر می کرد ... پوزخندی زد و با حرص و سیلی محکم و خشنی به گونه زن زد ...موهای بلند زن را در دست گرفت و با خشونت تمام ان را کشید ...دور دستش پیچید و بعد بدون هیچ رحمی در میان صدای پر از درد ،تن به تن زن فاحشه کوباند و در نهایت حجم بسیار زیادی از خشونت رها شد...

تن خیس از عرقش را کنار کشیده و روی تخت افتاد ... نفس نفس می زد. تن خسته اش بعد از یک رابطه سخت و خشونت بار احتیاج شدیدی به حمام داشت . بلند شد و سمت حمام رفت اما در میانه راه نگاهش روی تخت و خیره تن عریان زنی شد که با لبخندی چندش و هوس انگیزی بهش خیره بود ... انگار ان همه خشونت و وحشی گری دیشب برایش کم بوده که دوباره ... به انی اخم روی پیشانی ام نشست . هیچ دوست نداشت بعد از سکس هیچ زنی روی تختش باشد . -انگار یادت رفته تن لشت و جمع کنی...؟ !

زن نگاه شهوت الود و پر هوسش را خیره تن و بدنش کرد . -بازم می خوام !...لمس پیچ و تاب تن مردونت دیوونم می کنه !...دوست دارم یه بار دیگه یه سکس خشن داشته باشیم . از زن های دریده و هرزه متنفر بود . رو برگرداند اما تن صدایش زیادی ترسناک بود که مو به تن زن سیخ شد . -اگه تا دو ثانیه دیگه گورت و گم نکنی ،خودم دخلت و میارم !... ثانیه ای طول کشید تا صدای پایش را روی پارکت ها شنید .

زن ناباور از پشت نگاه قامت بلند و زیادی درشتش کرد و حسرت خورد. او این مرد را با تمام خشونتش دوست داشت اما... داشت داخل حمام می شد که صدای لرزانش را شنید :دی ...شب ...مث ...یه ...حی ...وون ..منو ... تیکه ...پاره کردی ...خو ...ب ...حالت ...می ...کنی و بعد ...مث ...دستمال ...پرتمون می کنی دور!!!... صورتش سرخ شد . رگ کنار شقیقه اش باد کرده و نبض می زد . داشت عصبانی اش می کرد . امروز بیش از اندازه حرف زده بود . مثل گرگی سمتش حمله کرد و دست در گلویش انداخت و مانند پرکاهی او را توی دیوار کوبید ... صدای جیغش در اتاق پیچید .

با خشم نگاهش کرد . ترسیده بود . لب و چشمان بی خاصیتش می لرزید . -لیاقت هرزه هایی مث تو همینه ...توقع داشتی فرش قرمز برات پهن کنم ...اشغال !!!... لبانش از بغض لرزید :امی ...امی ... -هیش ...صدای نکره ات و نشنوم.. با صورتی ترسناک و لحنی ترسناکتر لب زد :می دونی که تیرم خطا نمیره !!!... با ترس سرش را تکان داد و ولش کرد . لگدی به تن لختش زد که چهار دست و پا به سمت لباس هایش رفت و ان ها را برداشت و فرار کرد ...

باکس دانلود

دسترسی به دانلود با خرید تکی یا خرید اشتراک ویژه امکان پذیر است

خرید تکی و دانلود 35,000 تومان
خرید اشتراک ویژه و دانلود

دیدگاه کاربران

اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دیوان حافظ