کتاب اسرار دریاچه بختگان

دانلود کتاب اسرار دریاچه بختگان نوشته نویسنده جمشید صداقت نژاد pdf بدون سانسور

عنوان اثر: اسرار دریاچه بختگان

پدید آورنده: جمشید صداقت نژاد

زبان نگارش: فارسی

سال نخستین انتشار: مرداد 1404

شمارگان صفحات : 155

معرفی کتاب اسرار دریاچه بختگان 

در اعماق دریاچه بختگان اسراری شگرف نهفته است که من در طی سرنوشت پرحادثه و وحشتناک خویش با آن روبرو شدم. سالها گذشت و در نوشتن این سرگذشت تردید داشتم چه اولا غرابت موضوع قفل خاموشی بر دست و زبانم زده و جرات نداشتم جزئیات این حادثه عجیب را برای کسی نقل کنم. ثانیاً میترسیدم هوس و آرزوی دسترسی به اسرار دریاچه اشخاص را وادار کند که به تحقیق و جستجو پرداخته و مانند من تا آخر عمر…

خلاصه کتاب اسرار دریاچه بختگان

در اعماق دریاچه بختگان اسراری شگرف نهفته است که من در طی سرنوشت پرحادثه و وحشتناک خویش با آن روبرو شدم. سالها گذشت و در نوشتن این سرگذشت تردید داشتم چه اولا غرابت موضوع قفل خاموشی بر دست و زبانم زده و جرات نداشتم جزئیات این حادثه عجیب را برای کسی نقل کنم. ثانیاً میترسیدم هوس و آرزوی دسترسی به اسرار دریاچه اشخاص را وادار کند که به تحقیق و جستجو پرداخته و مانند من تا آخر عمر… عمر پشیمان و افسرده و دلباخته شوند اکنون که احساس میکنم مرارت زندگی باخر رسیده حیف دانستم کمآثاری از این اسرار باقی نماند ولی شما را ای خوانندگان عزیز بخداوند بزرگ سوگند میدهم که این کتاب را فقط بعنوان یک داستان عجیب و پر حادثه خوانده و فراموش کنید که مطالب آن یک حقیقت مسلم و انکار ناپذیر است و نویسنده خود شاهد و ناظر وقایع بوده و مبادا در جستجوی اسرار دریاچه مرغ هوس و آرزوی شما پرواز کند برای اینکه در سر راه وصل بمقصود خطراتی وجود دارد که جان در بردن از آنها کار آسانی نیست و بر فرض که قضا و قدر شما را هم مانند من به مقصود برساند تازه حاصلی جز بدبختی نخواهید برد .

این مقدمه را در ابتدای کتاب زندگی خود نوشتم که به محض گشودن آن در مقابل دیدگان شما قرار گیرد و برای خواندن آن تصمیم بگیرید اگر بخود اطمینان داشته و یقین دارید که پس از اطلاع از سرگذشت من و اسرار بهت آور و لذت بخش دریاچه در جستجویش برنخاسته و آنرا فراموش کنید بقیه کتاب را بخوانید و چنانچه دارای دلی شیدا و سری پر سودا هستید بهتر این است دانلود کتاب را بسته و از خواندن آن صرف نظر کنید .

این بود صفحه اول یک کتاب خطی که در مسافرت اخیر خود بحدود ابرقو آنرا یافتم وقتیکه بابتدای کویر ابر قو که بکفه ابر قو معروف است رسیدیم چون باید دوازده فرسنگ در وسط کویر برویم ناچار در قهوه خانه سرراه پیاده شدیم که رفع خستگی کرده ضمنا ” چند ساعتی استراحت کنیم تا حرارت کشنده و شعاع خیره کننده آفتاب تخفیف پیدا کرده بتوانیم حرکت کنیم.

در پستوی قهوه خانه که خنک تر بود جا گرفتیم روی طاقچه این اتاق کوچک و گلی که کمی هم تاریک بود چشمم بجعیمای آهنی افتاد مثل اینکه نیروشی مرموز مرا بطرف آن جعبه میکشاند هر قدر سعی کردم که حس کنجکاوی خود را تسکین دهم موفق نشدم عاقبت از قهوه چی که یک دهاتی عامی و بیسواد بود پرسیدم این جعبه چیست ؟

گفت: قصد داشتم قهوه خانه را روی آن خرابه های روبرو بنا کنم وقتی که بکندن بی مشغول شدم این جعبه را را یافتم بامید آنکه گنجی پیدا کرده ام به زحمت درش را گشودم در داخل آن کتابی بود چون سواد ندارم آنرا به پسر کدخدا که اندک سوادی دارد نشان دادم نتوانست بخواند و گفت قرآنی است که با خط مخصوصی نوشته شده بفکر اینکه شاید چیزهایی دیگر در خرابه یافت شود از ساختن قهوه خانه در آنجا منصرف شدم و اینجا را ساختم و بعدها تمام آن خرابه را زیر و رو کردم چیزی گیرم نیامد !

بعد از این توضیحات قهوه چی به خیال خودش قرآن را از جعبه خارج کرده به من داد و من پس از بوسیدن آنرا باز کردم دیدم با مرکبی شفاف كه مواقعا ” مثل فسفور میدرخشید نوشته شده و بر خلاف آنچه که پسر کدخدا بقهوه چی گفته بود بسیار زیبا و خوانا است منتها انشاء آن بسبک قدیم است از شما چه پنهان توصیه و سفارش نویسنده در صفحه اول مدتی مرا به تردید وا داشت و با خود فکر کردم قطعا رازی عجیب در مطالب كتاب وجود دارد که ممکن است انسان را بسوی ماجرائی وحشتناک بکشاند. اما بدبختانه همین مقدمه که نویسنده با حسن نیت و به عنوان اتمام حجت آنرا نوشته است به حدى حس کنجکاوی مرا تحریک کرد که نتوانستم از خواندن آن بگذرم. البته با اینکه خوش خط نوشته شده بود بعلت همان انشاء و استعمال لغات و عبارات ناما نوس با تانی و دقت میخواندم .