رمان بوسه ی پریزاد
رمان بوسه ی پریزاد رمان بوسه ی پریزاد

رمان بوسه ی پریزاد

دانلود با لینک مستقیم 9 4
دانلود با لینک مستقیم
عنوان
رمان بوسه ی پریزاد
نویسنده
میترا داودی‌ نیا
ژانر
عاشقانه، اجتماعی، مافیایی، هیجانی
ملیت
ایرانی
ویراستار
رمان بوک
تعداد صفحه
1204 صفحه
اگر نویسنده یا مالک 'رمان بوسه ی پریزاد' هستید و درخواست حذف این اثر را دارید درخواست حذف اثر

دانلود رمان بوسه ی پریزاد نوشته نویسنده میترا داودی‌ نیا pdf بدون سانسور

عنوان اثر: بوسه ی پریزاد

پدید آورنده: میترا داودی‌ نیا

زبان نگارش: فارسی

سال نخستین انتشار: مهر 1404

شمارگان صفحات : 1204

معرفی رمان بوسه ی پریزاد

باران، بی‌هشدار و بی‌اجازه، باز شروع شده بود. ریزشش مثل دلتنگی بود؛ بی‌صدا، بی‌اذن، از آسمان خسته‌ی تهران روی شیشه‌های مه‌گرفته می‌نشست و آهسته می‌چکید. خیابان خلوت نبود، ولی انگار همه‌چیز آهسته‌تر شده بود: بوق گاه‌به‌گاه یک موتورسوار، صدای ماشین‌ها… همه بخشی از همان روز بارانی بودند. جاوید، پشت فرمان سانتافه‌ی مشکی‌اش، نزدیک خانه‌ی پریزاد نشسته بود و روبرو را تماشا می‌کرد. از اداره تا کتابخانه، و از آنجا تا خانه، پریزاد را تعقیب کرده بود. نه از روی شک، نه از روی عادت کنترلی؛ فقط چون از او خوشش آمده بود. و از او فقط سکوت شنیده بود و این سکوت، بوی فاصله می‌داد. قلبش این را نمی‌خواست.

برای خودش هم عجیب بود: از روزی که چشمش به پریزاد افتاده بود، حس می‌کرد او را می‌شناسد؛ حس می‌کرد او تکه‌ای از قلبش بوده است که سال‌ها آن را گم کرده بوده. "و به راستی، حسش درست بود…" انگشت شستش روی لبه‌ی گوشی مکث کرده بود.

خلاصه رمان بوسه ی پریزاد

این رمان، قصه ی یک دختر نیست. قصه ی یک زخم هم نیست. این رمان، قصه ی بازماندن است،قصه ی عشق ورزیدن در دل تاریکی ،قصه ی نترسیدن از آغوشی که می تواند نجاتتبدهد.من پریزادم.دختری که از کوچه های بی نام گذشت،دختری که گریه کرد، شکست ولی دوباره ایستاد...و بعد در میان همه ی بی پناهی هایک نفر را دید کهنه برای نجات،بلکه برای ماندن آمده بود.این شعرها،این واژه ها،این داستان...همه اش بوسه هایی هستند که نزدم، اما دلم زد.

بوسه هایی که نزدی، اما نگاهت زد.و حالا روی این کاغذها مانده اند،اگر روزی دلت شکست،بدانیک پریزاد،در دل زخم هایش، بوسه ای برایت گذاشته است.با عشق،برای تویی که هنوز به شعر، به عشق،و به نجات از دل تاریکی باور داری..پریزاد...تمامی اشعار به کار برده شده ،سروده ی نویسندههستند.باران، آرام و بی صدا، مثل اشک های پنهانِ آدمهای خسته ی این شهر، بر شیشه ی بخارگرفته یخانه میریخت. صدایش نمی آمد، اما حضورش رامیشد حس کرد، مثل دلتنگی، مثل خاطره ای که بیاجازه ته دل ،جا خوش میکند و نیش میزند. تهران،غم داشت. نه آن غم های واضح و قابل اشاره، بلکه ،غمی عمیق، که در امتداد خیابان جنت آباد می خزید،روی پیاده روهای خیس جا می افتاد و از چشم هایبی فروغ عابران بالا میزد.

دیدگاه کاربران

اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دیوان حافظ