رمان جوانه عشق
عنوان | رمان جوانه عشق |
نویسنده | غزل پولادی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 2146 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان جوانه عشق اثر غزل پولادی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره. اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه، تحقیر میکنه و دل می شکنه…دلش می خواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه. اما جوانه با تمام مشکلات می جنگه و زندگی سختی که با امیر داره رو تحمل میکنه. تا اینکه سر کله ماهیار عشق قدیمی امیر پیدا میشه….ماهیار از امیر میخواد که روزهای پایانی عمرش که سرطان داره رو کنار هم باشن. امیر نازایی جوانه رو بهانه قرار میده و تقاضای طلاق می کنه. جوانه با دلی شکسته قبول کرده و خونه امیر رو ترک می کنه. امیر با دور شدن از جوانه دلتنگی هاش شروع میشه و میفهمه که چقدر عاشق جوانه هست. می خواد که برگرده و با قبول سرپرستی یه بچه از اول با عشق زندگیشو با جوانه شروع کنه. اما خیلی دیر میرسه …
خلاصه رمان جوانه عشق
به جان خودت قسم نمی توانستم …قدرتش را نداشتم … قدرت اینکه پایم را از جاده ی یک طرفه ای که در آن گیر افتاده بودم بیرون بکشم … گاهی با خودم آرزو می کردم همان روزی که تو را برای اولین بار دیده بودم آخرین روز زندگی ام میشد … اما نه … اگر تو را نمی دیدم پس برای چه به دنیا آمده بودم؟ آره شاید به دنیا آمده بودم تا فقط عاشق باشم …
عاشق تو و صدای مردانه محکمت …محکم هر چند تلخ … عاشق تو و چشم های آبی ات … عاشق تو و قدم هایی که با صلابت روی زمین برمی داری … آری … به دنیا آمده بودم تا عاشق تو باشم و بس … هرچند تلخ … و هرچند سرد … هرچند … با همان چشم های بسته غلتی زدم. دستم را طبق عادتی که سالها بود از سرم نیافتاده بود برای پیدا کردنش روی تخت چرخاندم. سردی تشک خبر نیامدنش را می داد …چیز عجیبی نبود …
عجیب بود اگر می آمد و من آمدنش را حس نمی کردم … با شنیدن زنگ تلفن مقاوتم برای باز نکردن پلک هایم شکست … پلک هایم دقیقا رو به سهمی که از تخت دونفره مان برده بود باز شد، همان سهمی که دست نخورده باقی مانده بود … از همین حالا هم میتوانستم بگویم حتی روی کاناپه هم پیدایش نمی کنم … اگر می آمد حسش می کردم …
- انتشار : 04/08/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403
قشنگ بود ولی بیش از حد داستان ادامه دار شده بود.از حوصله خارج میشد
منچند صفحه خوندم، بعد احساس کردم عزت نفس یک زن رو داره نابود میکنه. بنابراین رهاش کردم!
زیبا بود ارزش داشت واقعا صبر جوانه ستودنی بود