رمان داغ ننگ
عنوان | رمان داغ ننگ |
نویسنده | ناتانیل هاثورن |
ژانر | روانشناسی، تاریخی |
تعداد صفحه | 260 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان داغ ننگ ناتانیل هاثورن به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان کتاب، حول محور عملی ممنوعه میچرخد که زندگی سه نفر از اعضای یک اجتماع کوچک پیوریتن را برای همیشه تغییر میدهد: هستر پرین، زنی پرشور و تندخو که تاوان گناهش را در سکوت میپردازد؛ کشیشی مورد احترام به نام آرتور دیمسدال که برای مدتی طولانی است که از گناهی سربه مهر در رنج و عذاب است؛ و همسر بدذات هستر، راجر چیلینگورث، که عطشی سیری ناپذیر برای انتقام دارد. فضاها و محیط این رمان کلاسیک کاملا آمریکایی است، اما موضوعات مطرح شده در داستان از قبیل ماهیت گناه، تنازع میان شخصیت فردی و اجتماعی و هزینه های روحی و روانی زندگی در خارج از جامعه، جهان شمول و قابل تعمیم به همگان است. کتاب داغ ننگ که ساختاری به زیبایی تراژدی های یونانی دارد، بر حقیقت نهفته در ژرفای قلب آدمی چون خورشیدی درخشان نور می تاباند …
خلاصه رمان داغ ننگ
صاحب داغ ننگ، عاقبت از شر این وقوف دردناک، وقوف به اینکه انگشت نمای خاص و عام است، راحت شد و تمامی فکرش در لابلای جمعیت متوجه مردی شد که تمام حواس او را بی چون و چرا به خود متوجه ساخت. مردی سرخپوست بالباس بوسیاش در آنجا ایستاده بود اما سرخ پوستان در آن روزها در کلنی نیوانگلند آنقدر کم نبودند که در چنان موقعیتی ذهن هستر پراین را تا آن حد به خویش مشغول دارند بنابراین احتمال اینکه سرخپوستی بتواند آن همه موضوع وخاطره را از ذهن او بزداید بعید است. کنار سرخپوست مرد سفیدپوستی ایستاده بود که آشکارا همراه
مرد سرخپوست بود و این مرد لباس عجیبی، آمیخته از لباس وحشیان و مردم متمدن، بر تن داشت این مرد خرد و کوچک بودو صورت پرچین و چروکی داشت اما بااین حال نمیشد او را پیرمرد دانست در قیافهاش هوش ممتازی می درخشید. قیافه سردی را داشت که آنقدر در پرورش قوای عقلی خویش کوشیده است که قوای مزبور خط و خال چهره او را تحت تأثیر خود قرار داده و نشان بارز و آشکار خویش را بر قیافه او باقی نهاده است هر چند با لباس نامتناسبی که از سر بیدقتی پوشیده بود کوشیده بود که خصوصیات اندام خویش را از انظار مخفی کند. اما هستر
پراین بزودی دریافت که یکی از شانه های این مرد از شانه دیگرش بلندتر است برای بارسوم به مجرد دیدار آن صورت با ریک و آن هیکل ناموزون هستر کودک خود را با چنان نیروئی به سینه فشرد که طفلک فریاد دردناک دیگری برکشید اما انگار که مادر صدای کودک را نشنید مرد بیگانه به مجردی که پا به بازار نهاد، پیش از اینکه هستر پراین او را ببیند چشمان خویش را به زن دوخت و از او دیده بر نگرفت. ابتدا نگاه او بی توجه و بیاعتنا بود؛ مثل کسی که عادت دارد چشم خود را بجائی بدوزد مثل کسی که ظواهر اشیا در نظر او مادامی که با فکر شخصیاش ارتباطی نیابد …
- انتشار : 10/05/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403