رمان داستان‌های کوتاه فدریگو توتزی

عنوانرمان داستان‌های کوتاه فدریگو توتزی
نویسندهفدریگو توتزی
ژانرادبیات داستانی، مجموعه داستان، داستان‌های کوتاه
تعداد صفحه41
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان داستان‌های کوتاه فدریگو توتزی اثر فدریگو توتزی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

فدریکو توتزی (1920ـ1883)، نویسنده و شاعری که زندگی کوتاهی داشت و در سن 37 سالگی کمی پس از توفیق شاهکارش، رمان سه صلیب درگذشت. علی رغم این که حیات ادبی بی‌سروصدایی را گذراند، ولی از نخستین پایه‌گذاران رمان نو در ایتالیا به شمار می‌آید؛ طوری که بسیاری از دیگر نویسندگان معاصر ایتالیایی همچون ایتالو ازووو، لوییجی پیراندلو و ایتالو کالوینو تا حد زیادی از وی تأثیر پذیرفته‌اند. در اینجا ۴ داستان کوتاه از او به نام‌های مصلوب، خانه‌ای که به فروش رسید، یک معشوقه و دشمن‌ها گردآوری شده و به نظر علاقه‌ مندان می‌رسد …

خلاصه رمان داستان‌های کوتاه فدریگو توتزی

نباید از دشمنان خود دل آزرده شویم به خاطر آن احساس عظمت و بزرگی که در پی نفرت و بیزاری از آن‌ها به ما دست می‌دهد. من هم دشمنی داشتم و مثل یک برادر به او مهر می‌ورزیدم چون مجبور می‌شدم بیشتر خودم را از نگاه او ببینم و یک نگاهش کافی بود تا به من یادآوری کند که نمی‌توانستم منکر این امر باشم که او هم مثل من وجود داشت اسمش روتیلیو پاپالی بود و هیچ وقت به او بدی نکرده بودم اما او آدمی بدذات و تاحدی دیوانه بود؛ و وقتی به من نزدیک می‌شد تا با من حرف بزند بلافاصله به هدف و مقصودش پی می‌بردم. آخر او بدون هدف و مقصود پیشین همیشه از برخورد با من اجتناب می‌کرد و اصلاً نمی‌دیدمش. توی همان ساختمانی که من در آن زندگی

می‌کردم اقامت داشت و مثل من کارمند وزارت آموزش و پرورش بود. او برعکس، فوراً متوجه نیکی و خوش قلبی ذاتی من می‌شد و با اینکه این مسأله تا حدی حس حسادتش را بر می‌انگیخت اما ناچار بود از هر جور تصمیم که علیه من اتخاذ کرده بود دست بکشد. چون او از نیکی و خوش قلبی من هراس داشت. نیکی و خوش قلبی‌ای که هیچ وقت بر هیچ کس بخشیده نمی‌شود همان طور که بر هیچ کس انکار نمی‌شود. حتی اگر برایش ممکن بود به من مهر هم می‌ورزید اما برایش غیر ممکن بود و حاضر بود دست به هر کاری بزند فقط برای آنکه من حداقل برای نیم ساعت از خوب بودن دست بکشم. یک بار در خیابان کورسو به او برخوردم و او خطاب به من گفت: کاپروتزی چرا

نمی‌رویم با هم چیزی بخوریم؟ نزدیک بود پیشنهادش را قبول کنم؛ اما احساس کردم که نباید این کار را بکنم. خوش نداشتم که جوابی خشک و خالی به او بدهم پس بهانه‌ای تراشیدم. او کلی اصرار کرد و حتی زیر بازویم را چسبید من اجازه دادم که این کار را بکند، اما از او خواهش کردم که بیشتر از این اصرار نکند. و او هم به من گفت: می‌خواستم چیزی در رابطه با خودمان به تو بگویم. نزدیک بود حرفش را باور کنم همانطور که در رابطه با دیگران پیش می‌آمد؛ ولی همه‌ی آن اتفاقات ناگواری که بین ما رخ داده بود به موقع یادم آمد؛ و دیگر ممکن نبود حرفش را باور کنم، اما او در حالیکه سیگاری به من تعارف می‌کرد همچنان به حرف زدن ادامه داد. دلم می‌خواست فوراً به آن گفتگو …

دانلود رمان داستان‌های کوتاه فدریگو توتزی
1.5 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان داستان‌های کوتاه فدریگو توتزی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها