رمان در دل سایه‌ها

عنوانرمان فرزندان تاریکی: در دل سایه‌ها (جلد اول)
نویسندهمارگارت پیترسون هدیکس
ژانرعلمی تخیلی، ادبیات معاصر، ادبیات کودک و نوجوان، ادبیات داستانی
تعداد صفحه121
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان فرزندان تاریکی: در دل سایه‌ها (جلد اول) اثر مارگارت پیترسون هدیکس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

پسری دوازده ساله به نام «لوک گارنر» در حکومتی استبدادی به دنیا آمده که در آن، خانواده ها فقط مجاز هستند دو فرزند داشته باشند. «لوک» که فرزند سوم و «غیرقانونی» خانواده است، تمام زندگی‌اش مجبور بوده خودش را از دنیای پیرامون مخفی نگه دارد …

خلاصه رمان در دل سایه‌ها

لوک چند روز بعد، وقتی برای صبحانه پایین آمد، فهمید که منظور مادرش چه بوده. طبق معمول از راه پله‌ی پشت خانه فقط لای در آشپزخانه را باز کرد. روزهای انگشت شماری را به خاطر می‌آورد که کسی قبل از صبحانه به خانه شان آمده باشد و هر بار هم مادر توانسته بود متیو یا مارک را بالا بفرستد تا به لوک هشدار دهند آفتابی نشود؛ با این وجود لوک همیشه موقعیت را می‌سنجید. امروز توانست بابا و متیو و مارک را پشت میز ببیندو از صدای سرخ شدن گوشت فهمید که مادر هم باید کنار اجاق گاز باشد. یواش صدا زد: کرکره‌ها پایین هستن؟ مامان در راه پله را باز کرد. لوک خواست وارد آشپزخانه شود؛ اما مادر، بازویش را جلو آورد تا او را

عقب نگه دارد‌. بشقابی پر از گوشت و تخم مرغ هم زده به دستش داد. _لوک، عزیزم! می‌شه همینجا روی پله‌‌ پایین بشینی و بخوری؟ لوک پرسید: چی؟ مادر نگاه التماس‌آمیزی به پشت سرش انداخت‌. _بابا فکر می‌کنه… منظورم اینه که دیگه امن نیست بیای توی آشپزخونه. هنوز هم می‌تونی با ما غذا بخوری و باهامون حرف بزنی و همه‌ی این‌ها؛ اما باید… همینجا بمونی. دستش را رو به پله‌های پشت سر لوک تکان داد. لوک دهان باز کرد و گفت: اما وقتی کرکره‌ها کشیده باشن… بابا از پشت میز گفت: دیروز یکی از کارگرها ازم پرسید آهای کشاورز! توی خونه‌ت کولر داری؟ رویش را برنگرداند. انگار نمی‌خواست به لوک نگاه کند. _توی این گرما

کرکره‌ها رو که می‌کشیم مردم مشکوک میشن. این طوری خطرش کمتره معذرت می‌خوام. و بعد بالاخره بابا چرخید و نگاهی به لوک انداخت، یک بار. لوک سعی کرد جلوی خودش را بگیرد و قیافه‌اش غمگین نشود. متیو پرسید: خب تو چی بهش گفتی؟ انگار سؤال کارگر فقط یک موضوع کنجکاوی برانگیز بود. _بهش گفتم معلومه کولر نداریم، کشاورزی، کسی رو میلیونر نمی‌کنه. بابا یک جرعه طولانی از قهوه‌اش نوشید. مامان پرسید: قبوله لوک؟ لوک زیر لب گفت: قبوله. بشقاب گوشت و تخم مرغ را گرفت؛ اما حالا دیگر به نظرش خوب نمی‌آمد می‌دانست هر لقمه‌ای که بخورد، توی گلویش گیر می‌کند. روی پله، دور از دیدرس هر دو پنجره‌ی آشپزخانه نشست …

دانلود رمان در دل سایه‌ها
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان در دل سایه‌ها
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها