رمان در غم خود شادم
عنوان | رمان در غم خود شادم |
نویسنده | فاطمه احمدی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1246 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان در غم خود شادم اثر فاطمه احمدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
در پی سختگیریها و لجبازیهای خانوادگی، پارسا همراه مادر و خواهرانش از خاندان ثروتمندشان جدا میشود. سالها بعد، خانواده بازمیگردند تا او را به جمع خود برگردانند. در این میان، دخترعموی جوان و مغرور که تازه از فرنگ برگشته، وارد شرکت خانوادگی میشود و با پارسا همکاری میکند. جدالها و کلکلهایشان به عشقی سوزان بدل میشود؛ اما آیا قلب زخمخورده پارسا میتواند با دنیای پر زرق و برق ارغوان کنار بیاید …؟
خلاصه رمان در غم خود شادم
از وقتی وارد خانه شده بود باربد، پسر باران را لحظه ای از خود جدا نمیکرد. تاکنون فقط از طریق تماس تصویری هم دیگر را دیده بودند و حالا باربد ابتدا کمی از دیدن او غریبی کرد اما با خوشرویی ارغوان و سوغاتی مخصوص او برای خواهر زادهی دوست داشتنی اش، خیلی زود یخ او را آب کرد و اکنون هم از آغوش او تکان نمیخورد و رهایش نمیکرد و مدام برایش حرف میزد و شیرین زبانی میکرد. فرزانه با لبخندی به آن دو نگاه میکرد: گفتم که بهت، شبیه بچگی های خودته. ارغوان بادی به غبغب انداخت و با لحنی ذوق زده که کمی غرور هم چاشنی اش کرده بود جواب مادرش را داد: بله دیگه به خالهاش رفته که اینجوری خوشگل و تو دل برو شده شکر خدا شبیه مامان و باباش نشده!
باران با اخمی مصنوعی گفت: نوشابه بدم خدمتتون؟! زبانی برایش در آورد: آره دمت گرم. سپس بوسه محکم دیگری به گونه باربد زد. -آخ قربونت برم با اون لپای تپلت. باران با لبخندی نگاهشان میکرد که سیامک گفت: ارغوان جان بابا برو استراحت کن که فردا کلی مهمون میان دیدنت. فرزانه هم تایید کرد: راست میگه بابات، فردا کلی کار داریم. ارغوان کش و قوسی به بدن خسته اش داد و حق را به پدرش. مسیر حدودا ۱۳ ساعته از نیویورک تا تهران که با تاخیر هواپیما در پرواز بیشتر هم شده حسابی خستهاش کرده بود. عادت هم نداشت در میان شلوغی و سر و صدا در هواپیما بخوابد و چشمانش نای باز شدن نداشت. باربد را بار دیگر بوسید و شب بخیری به همگی گفت که همه
با خوشرویی پاسخش را دادند و او هم راه اتاقش را در پیش گرفت. نگاهی به اتاقش کرد و لبخندی لبهایش را مزین کرد. هنوز هم مانند گذشته بود و تمام وسایل سر جایشان بود و از تمیزی آن خیلی راحت فهمید که مادرش در این سالها اتاقش را همیشه تمیز کرده است. عاشق دکور اتاقش و رنگ کاغذ دیواریها و وسایلش بود. نگاه از کتابخانه پر از کتابش گرفت کتابهایی در تمام ژانرها که همهشان را مطالعه کرده بود. سمت پنجرهاش رفت و پردهی گلدار را کنار زد. عاشق رنگهای شاد و گل دار بود و دکور اتاقش هم رنگهای شاد یاسی و لیمویی انتخاب کرده بود. نگاه به حیاط بزرگشان دوخت و خاطرات گذشته در ذهنش زنده شد. چهقدر با باران احسان الناز و محیا در این حیاط …
- انتشار : 01/12/1402
- به روز رسانی : 17/01/1404