رمان زن و بازیچه

عنوانرمان زن و بازیچه
نویسندهپیر لوئیس
ژانردرام
تعداد صفحه107
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان زن و بازیچه اثر پیر لوئیس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

زن و بازیچه که اکنون در دست خواننده قرار دارد، شاید زیباترین اثر لوئیس باشد. پاره ای از ادبا آن را صرف نظر از ترانه‌های میلیتیس، شاهکار لوئیس می‌دانند و به عقیده عده‌ای از نویسندگان و از آن میان «کلود فارر» نویسنده معاصر فرانسوی، داستان زن و بازیچه «کاملترین رمان جهان» است و هرگز رمانی نوشته نشده است که از لحاظ کمال بتواند با آن برابری کند. در این کتاب، شاعر دو موضوع بزرگ را تجزیه و تحلیل کرده است: سادیسم و مازوخیسم. شما در این کتاب شرح حال زنی را می‌خوانید که هم دوست دارد بیازارد و هم دوست دارد که جفا بکشد. قدرت نویسنده در این کتاب حیرت آور است. داستان دو بازیگر دارد و عجیب آنکه یکی از این دو بازیگر خاموش است اما با آنکه یک مرد حرف می‌زند، انسان به همه رموز روح یک زن پی می برد و به سرنوشت مردی پی می‌برد که بازیچه دست زنی شده است …

خلاصه رمان زن و بازیچه

در آن هنگام کالسکه بکوچه دیگر پیچ خورده بود و دیگر بجز طنین صدای پای اسبان بر تخته سنگ‌های کوچه چیزی شنیده نمی‌شد… کالسکه بسوی «ژیرالدا» می‌رفت. آندره دوان دوان بدنبال کالسکه افتاد بسیار مضطرب بود و کوشش می‌کرد که این فرصت دوم را که شاید واپسین فرصت بود، از دست ندهد. درست در آن لحظه‌ای کالسکه را باز یافت که اسب‌ها آرام آرام بنقطه‌ای پای می‌نهادند که یکی از خانه‌های گلی رنگ میدان پیروزی بر آن سایه انداخته بود. نرده‌های بزرگ و سياهرنگ خانه باز شد و دوباره بروی نیمرخ زود گذر زنی بسته شد. بي‌شک – پیش از آنکه پای بعالم مجهول حادثه بگذارد و بعالمی که چون خبری از آن نداشت، مالک چیزی در آن نبود پای نهد بهتر آن

بود که در آغاز کار راه را آماده کند، اطلاعی درباره این خانه بدست آورد و از نام و خانواده و کار و راه زندگانی این زن بپرسد. با اینهمه آندره پیش از آنکه تصمیم بترک میدان بگیرد، نخستین کوشش خود را بکار برد و پس از آنکه بتندی با دست خود از درست بودن وضع کلاه و کراوات خود مطلع شد، از روی تصمیم زنگ در را بصدا در آورد. خوانسالار جوانی در پشت نرده ظاهر شد اما در باز نکرد. -آنجناب چه می‌فرماید؟ -کارت مرا بدست سنیورا برسانید. خدمتکار با لحنی که شك و سوء ظن بحس احترام لطمه نمی‌زد. گفت: بدست کدام سنيورا؟ به آن سنیورا که، بنظرم در این خانه منزل دارد. -نام او؟ آندره که صبر و قرار از دست داده بود جوابی نداد. خدمتکار سخن از سر گرفت: لطفاً

بگوئید ببینم که من شما را بنزد کدام سنيورا باید ببرم؟ -تکرار می‌کنم که سنیورای شما در انتظار من است. خوانسالار سر فرود آورد و دست‌های خود را اندکی بلند کرد و با این رفتار خود نشان داد که این کاره حال است. سپس بی آنکه در را باز کند یا کارت را بگیرد، دور شد. در آن هنگام آندره، که از شدت خشم جانب ادب را از دست داده بود، بار دوم و بار سوم زنگ در را مانند زنگ خانه فروشنده‌ای بصدا در آورد و با خود گفت: زنیکه باین زودی بآنگونه رفتار من جواب داد، نباید از سماجتی که برای ورود من بخانه او صورت می گیرد تعجب کند. این زن در دلیسیاس تنها بود و بی‌شک در این خانه تنها زندگی می‌کند و صدای مرا بجز او کسی نمی‌شود و متوجه نشد که کارناوال اسپانیا …

دانلود رمان زن و بازیچه
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان زن و بازیچه
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها