رمان یادداشتهای زیرزمینی
عنوان | رمان یادداشتهای زیرزمینی |
نویسنده | فئودور داستایفسکی |
ژانر | روانشناسی، درام، ادبیات داستانی |
تعداد صفحه | 200 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان یادداشتهای زیرزمینی اثر فئودور داستایفسکی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
تحول برانگیزترین رمان داستایفسکی، مرز میان داستان در قرن نوزدهم و بیستم، و شیوهی نگرش به خود در هر یک از این دو سده را تعیین میکند. راوی بی نام و نشان این داستان که یکی از جالب توجه ترین شخصیتها در ادبیات است، قبلا شغلی دولتی داشته اما اکنون از زندگی عادی فاصله گرفته و زیستی زیرزمینی را برای خود برگزیده است. او با فاصله گرفتن از جامعه و روند معمولی زندگی انسانها، داستانی پراحساس، گزنده و خودمتناقض را روایت میکند که هجومی همه جانبه به آرمان گراییهای اجتماعی، و گواهی بر سرشت اساسا غیرمنطقی انسان است. کتاب یادداشتهای زیرزمینی، بدون تردید یکی از برترین آثار استاد بزرگ ادبیات، فئودور داستایفسکی است …
خلاصه رمان یادداشتهای زیرزمینی
آه خدا! اگر من در زندگانی خود بدی و زشتی دیده باشم کجایش مثل کتاب است؟ نه دوباره یاد گذشتهها در من بیدار شد… آیا این خانه و این کار واقعاً نباید انزجار تو را برانگیزد؟ نه! خدا میداند که عادت با انسان چه میکند. بر شیطان لعنت که عادت از آدم چه موجودی میتواند بسازد! تو جدا عقیده داری که تا ابد جوان و زیبا میمانی؟ همیشه در این خانه از تو پذیرایی خواهند کرد، نگه داری خواهند کرد و به تو پول خواهند داد؟ تازه اگر فراموش کنیم که در اینجا جز نکبت و گند و کثافت نیست… میدانی من در مورد زندگی فعلی تو چه فکر میکنم؟ ببین تو جوانی، زیبایی، شاداب و خوبی، حساسی، و هنوز در تو روح هست. با وجود این میخواهم به تو بگویم که همین چند
ساعت قبل که از خواب بیدار شدم سخت منزجر شدم وقتی دیدم با تو در یک مکان هستم! فقط در حال گیجی و بی خبری ممکن است گذر انسان به چنین جاهایی بیفتد اما اگر تو در جای دیگری بودی و به سان مردم محترم و با شرف زندگی میکردی البته من منظورم شخص تو نیست؛ به طور کلی میگویم، شاید در آن صورت خیلی ساده عاشق تو میشدم؛ و اگر فقط یک نگاه به من میکردی احساس خوشبختی میکردم؛ اگر یک کلمه با من حرف میزدی از خود بیخود میشدم. آن موقع، در آستانه خانه تو مدتها به انتظار میایستادم، در مقابل تو زانو میزدم، تو را چون نوعروسی تحسین و احترام میکردم. اگر با من مهربان بودی احساس میکردم دارای قدر و شرفی هستم. به خود اجازه
نمیدادم حتی در مخیلهام خیال ناپاکی درباره تو خطور کند. ولی اینجا، در این خانه، خوب فقط کافی است یک سوت بزنم یا صدایت کنم و تو چه بخواهی چه نخواهی باید تسلیم شوی و پیشم بیایی، بیآن که من کوچکترین توجهی به اراده و تمایل تو داشته باشم هر چه من اراده کنم باید اطاعت کنی حتی حقیرترین مزدوران حاضر نیستند خودشان را مثل تو به شیئی بی اراده تبدیل کنند؛ روح و جسمشان را حاضر نیستند بفروشند، تازه آن کارگر اجیر میداند که کاری را که در مقابل اجرت میکند مدت محدودی دارد و بعد از اتمام آن آزاد است. اما بگو ببینم کار تو چه وقت تمام میشود؟ فقط به این فکر کن که چه طور خود را به شی بیارادهای تبدیل کردهای! چگونه اینجا به کنیزی تن در دادهای! …
- انتشار : 27/12/1403
- به روز رسانی : 27/12/1403