دانلود رایگان رمان زنانه اثر یسنا فتاحیان
دانلود رمان زنانه اثر یسنا فتاحیان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
هیوا بعد از شش سال برگشته است به دنبال گمشده های خود، آمده تا حقش را پس بگیرد، اما خوب میداند که در منزل و عمارت پدری هیچکس منتظر او نیست و از بازگشت او خوشحال نخواهند شد! اما …
خلاصه رمان زنانه
چشم هایش را روی هم میگذارد و خوب میدانم هنوز هم تاب دیدن اشکهایم را ندارد. میایستم و از کنارش عبور میکنم بازویم اسیر پنجه هایش میشود. بازمیگردم و نگاهم به روی دستش سُر میخورد؛ دست های بزرگ و انگشتهای کشیدهاش… برق حلقهی در انگشتش، رنده میشود و به جان قلبم میافتد. قلبم در پنجه اش فشرده میشود و حلقه اش رنده و قلبم را میسابد… ریش ریش شدنش را خوب احساس میکنم؛ همانطور فشرده شدنش را! حلقهی مرا نمیپوشید میگفت دوست ندارم انگشتر در دستم باشد هنگام عمل سختم است. دوست داشتم بپوشد دوست داشتم حلقه اش را برای من بپوشد. حلقه هایی که ست هم بودند و با کلی شور
و شوق انتخابشان کرده بودم اما نمیپوشید؛ برای خاطر دل من هم نمیپوشید اما من میپوشیدم به جای او هم دست را به اسارت می کشیدم. انگشتم اگزما گرفت و من با وجود پوسته پوسته شدنش میپوشیدم و التهاب و متورم شدنش به جان دل میخریدم. الان حلقه پوش شده بود، مال مرا نه… حلقهی جدیدش چفت دستش شده است. مال مرا نمیپوشید و الان انگشتش متعهد شده بود. من خواهش میکردم و او برای خوش کردن دل هجده ساله ام نمی پوشید من قهر میکردم و او نمیپوشید، من قلبم میشکست و او نمیپوشید ارزشی برایم قائل نبود که نمیپوشید؛ با خودش می گفت که چه بشود نشان بدهم متعهد به یک دخترک هجده ساله ام.
اما حال دستش حلقه پوش زن دیگری شده بود. رد نگاهم را میگیرد و به همان جایی که نگاهم میخکوبش است میرسد. سر بلند میکنم و خیرهی جنگل چشم هایش میشوم… میدانم چشم هایم لبالب از اشک است و منتظر یک تلنگر، یک تلنگر برای خالی شدن. تحمل ندارد میدانم؛ همیشه میگفت دیدن چشمهای اشکیام برایش همچون طناب داری است که دور گردنش میپیچد و قصد خفه کردنش را دارد تحمل ندارد و من این را از نبض بیرون زدهی کنار شقیقهاش میفهمم. -هيرو! و همین بس است برای فرو ریختن اشکم و من تنها از او دیدار دوباره فرزندم را طلب کردم فرزندی که در یک روزگیاش رهایش کردم و رفتم. رفتنم دلیل داشت و کسی نخواست …