رمان زیتون الناز پاکپور (beste)
عنوان | رمان زیتون |
نویسنده | الناز پاکپور (beste) |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی |
تعداد صفحه | 1620 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان زیتون اثر الناز پاکپور (beste) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم
باده بخاطر مسائلی مجبور میشود از ایران به ترکیه سفر کند و اکنون بعد از چند سال مهندسی ماهره و مدلی معروف شده، برای یک پروژه (نقشه کشی) به ایران برمیگردد! در همین سفر با امین رئیس شرکتی که باده با آنها همکاری میکند آشنا میشود و …
خلاصه رمان زیتون
تو هتل کنار پنجره ایستاده بودم… حوله سفید رنگ تنم بود و داشتم از تو فنجان که ازش بخار بلند شده بود هات چاکلت میخوردم و به برف بیرون نگاه میکردم… حس غریبی بود … یه چیزی بین بودن و نبودن… یه معلقی تلخ توی فضا… به هیچ جا بدرستی متعلق نبودن.. سميرا معتقد بود.. تعلقات به افراد.. نه به جاها.. اگر خودت رو متعلق به کسی بدونی.. اون لحظه است که فکر میکنی جا و مکان داری… بوسه اما مخالف بود. میگفت من هر روز تو دل یکیم. این جوری که تو میگی پس در به دری بیش نیستم… با یاد آوری این حرف ها خندهام میگیره.. چه قدر حضورشون پر رنگه.. عین اینکه
زیر نکته مهم کتابت با خودکار مشکی محکم خط میکشیا… تا یادت نره.. تا حس کنی درست رو با دقت خوندی… منم زیر این اسما تو زندگیم با خودکار که چه عرض کنم با تموم داشته هام خط کشیدم تا یادم بمونه… که زندگی به من تنها درسی که داد. مقاومت بود و مقاومت… بوسه رو اولین بار سال اول دانشگاه دیدم… به خاطر اوون موهای رنگ پشمک و لباسهای عجیبش توجهم بهش جلب شد… بوفه دانشگاه کنار دریاست… سرمای زمستون… برف ریزی دیشب باریده و مه کمی روی پل و دریا رو گرفته.. انقدر به چهره خندان و خواستنیش نگاه میکنم که از گردنش یه دوربین با لنز بزرگ
آویزونه که به سمتم میاد و میپرسه که آیا تو دبیرستان یا دوره لیسانس هم کلاسیش بودم یا نه… این میشه سر آغاز یه دوستی عمیق و رفت و آمدهای فراوون بوسه به اوون آپارتمان مشترک با سمیرا… مادر بوسه یه مانکن باز نشسته است… زنی که بار اول محو زیبایی و ظرافتش شدم. وقتی اولین بار به صرف شام تو ویلای لوکسش از ما پذیرایی کرد … جایی که در و دیوارش پر از عکسای دوره جوونیش بود. پدرش صاحب یه بار بود… جای لوکسی که محل رفت و آمد هنر پیشهها و خواندهها بود… دنیای رنگی به قول خودشون … یه جای اولترا لوکس که محل قرار مدارهای کسایی بود که …
- انتشار : 15/01/1403
- به روز رسانی : 26/03/1404
اصلا جالب نبود بنظرم به زور تا تهش خوندم .کسایی که رمان خون باشن این رمان باب دلشون نیس زیاد. خیلی افراطی همه چیز رو تعریف میکرد
همه رمانهای ایشون عالین هم از لحاظ موضوع و هم قلم
کاملا موافقم
یک کلام عاااالییییی
واقعا عالیه
تمامی قواعد رعایت شده
ارزش 10 بار خوندن هم داره
رمان خیلی قشنگیه.پر از احساس شیرین عاشقی.یه حس خوب به خواننده میده.شخصیت باده هم عالیه
بسیار بسیار زیباست
خیلی ممنون از نویسنده عزیز
جز بهترین رمان هایی که در طول عمرم خوندم.فوق العاده اس😍
تمام رمان های النازعزیززیباست قلم فوق العاده ای داره من بیشتراز۱۰هاباررمان زیتون همچنین بانوی قصه روخوندم اماهرباربرای من تازس ممنونم لطفارمان های بیشتری ازایشون بزارین😁
خوندن این کتاب حس شیرینی در خواننده ایجاد میکنه .پر از احترام و عشق .کاش واقعا همچین عشقایی وجود داشت . به هر حال اگه تو فاز شکست عشقی هستین پیشنهاد میکنم این کتاب رو اصلا نخونید
عاليه اين رمان شايد ١٠ بار بيشتر خوندمش تو اين ٣-٤ سال