دانلود رایگان رمان آزاده اثر Nafiseh_H
دانلود رمان آزاده اثر Nafiseh_H (نویسنده انجمن رمانبوک) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
بزرگترین فریاد دنیا قطره اشکی بود که از چشمهای باز دخترک بیجانی چکید که یک آزاده بود، آزادهی تقدیری که آزادش کرد… گلهای پرپر شدهی سرخ هم برای آزادیاش رقصیدند و در آغوشش گرفتند؛ اما دیر بود، چرا که او آغوش را با چشمهای بسته طلب میکرد …
خلاصه رمان آزاده
از سرما کمی در خود جمع شد و انگشت های کوچک یخ زده اش را بیشتر از قبل دور گل های باقی مانده گره کرد. امروز باید دارو های مادرش را می خرید، مادرش بیمار بود! نگاهش سمت دختر بچه های هم سن و سالش که از مدرسه بر میگشتند، پر کشید، بغض به گلویش چنگ انداخت. چقدر دلش میخواست مثل آن ها باشد کوله پشتی عروسکی میخواست و یک دست مانتوی صورتی و مقنعهی سفید. سهم او از زندگی این نبود و چقدر سرنوشت تلخ است و تلخت ر اشک داغی که بر گونه سرخ شده از سرمای دخترک ۱۰ ساله ای که جای مدرسه رفتن در خیابان ها گل
میفروخت چکید. کاش کسی را داشت که به او میگفت تنها در خیابان نرود، آخر این خیابان ها علاوه بر بغض درد هم داشتند. و بی رحم بودند. پاهایش درد میکرد و حسابی سردش شده بود. آه سردی کشید، به سردی فصل پاییز و سریع بسمت داروخانه رفت؛ اما باید این چند شاخه گل یاس و گل های مریم را میفروخت. وارد داروخانه شد و سفیدی تم داروخانه و تمیزی بیش از حد قفسه های سفید چشمش را زد پلک هایش ناخودآگاه روی هم افتاد و مژه های بلند و مشکی اش روی پوست سفید و لطیفش سایه انداخت. مردی که با روپوش سفید روی صندلی نشسته بود
با دیدن آزاده لبخندی روی لب نشاند و از جای بلند شد. قوطی داروی خالی مادرش را از جیبش در آورد و نزدیک پیشخوان شد. -سلام. مرد جوان و لاغر اندام با شنیدن صدای آرام و نرم و لطیف دخترک لبخندش وسعت یافت عینکش را درست کرد و جواب سلامش را با روی خوش داد. آزاده قوطی سفید را نشان داد و موهای مزاحم را زیر روسری قرمز چروک شده هول داد و لب های خشکیده اش را گشود: میشه از این داروها بهم بدین؟ مرد چشم هایش را کمی ریز کرد و قوطی را برداشت. نگاه به قوطی خالی قرص انداخت و روی نوشته های انگلیسی اش دقیق شد …