دانلود رایگان رمان به سرخی لب های یار اثر فاطمه بامداد
دانلود رمان به سرخی لب های یار اثر فاطمه بامداد با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یلدا دختریست که سالها به خاطر چاقی اش توسط همه مورد تمسخر قرار گرفته و سالها تنها زندگی کرده و در حسرت عشق، تنها آرزویش خلاصی از این وضعیتش برای رسیدن به خواسته ها و مدل شدن با پیشنهاد دوستش تصمیم میگیرد اسلیو معده انجام دهد که با مخالفت شدید پدرش مواجه می شود، اما با اصرارهای مکرر یلدا پدرش شرطی جلوی پایش میگذارد که یلدا مجبور به ازدواج سوری می شود تا بتواند رویاهایش را دنبال کند، امیرصدرا نیک زاد یکی از بهترین جراح های اسلیو معده فردی که عشق برایش هیچ مفهومی ندارد به اجبار پدرش مجبور می شود ازدواج کند، تصمیم میگیرد با یلدا سهرابی که یکی از بیماراش …
خلاصه رمان به سرخی لب های یار
خیل خب حالا شوخی کردم بی جنبه نباش … با حرص رومو کردم به طرف پنجره و حرفی نزدم … با توقف جلوی یه کلینک بزرگ و مجهز و خیلی شیک با نمای کاملا سفید اروم از ماشین پیاده شدیم که کیانا گفت: ببخشید دیگه … نگاهش کردم … خیلی خب … بریم تا دیر نشده … سر تکون داد و با هم وارد کلینیک شدیم
با اسانسور به طبقه مورد نظر رفتیم … وارد مطب که شدیم جمعیت موج میکشید … کیپ تا کیپ ادمایی مثل خودم اونجا بودن … رو به کیانا لب زدم … اینجا چرا انقدر شلوغه … شونه بالا انداخت … از بس که تو کارش خبره اس همه میخوان توسط این پزشک عمل بشن … اسمش چیه … امیر صدرا نیکزاد
تو گوگلم که سرچ کنی میاره … چقدر موفقه … سرم رو با بهت تکون دادم که منشی که یه دختر ریزه میزه بود و خودش و تو ارایش خفه کرده بود گفت: خانوم یلدای سهرابی بعد چهار بیمار بعدی شما برید تو … سرم رو تکون دادم و منتظر دونه دونه ادمایی که میرفتن تو رو میشمردم تا اینکه نوبت خودم شد
به همراه کیانا به طرف اتاقش حرکت کردیم … قلبم تندتر از هر وقتی میکوبید … استرس داشتم نکنه قطع امیدم کنه و بگه نمیتونه کاری برام انجام بده … خدایا توکلم به خودته ناامیدم نکن … با دستایی که میلرزید در اتاق رو باز کردم … وارد اتاق شدیم … با دیدن اتاق بزرگ و شیک سفید با صندلی چرم مشکی چیده شده … اروم سلام کردیم … با دیدن یه پسر همسن و سال یاشار با تعجب نگاهش کردم خیلی جذاب بود
اونقدر که نمیتونستم چشم ازش بگیرم … چشمای درشت مشکی، بینی قلمی مردونه، لبای گوشتی قهوه ای کمرنگ، موهای مشکی و پوست برنزه، هیکل فوق العاده رو فرم و کار شده ای که معلوم بود سالها روش کارکرده، قد بلند، اشاره کرد بشینیم … اروم نشستیم که لب زد: خب چه کمکی از من ساخته اس … وای صداش چقدر گرم و گیراس
سعی کردم از تحلیل فرد رو به روم بیرون بیام و فقط به فکر حل مشکل خودم باشم، سعی کردم اروم باشم و با استرس لب زدم: میخوام عمل اسلیو انجام بدم … اومدم تا شرایطش رو بدونم و شما راهنمایم کنید … زل زد تو صورتم، خیلی خونسرد همنطورکه خیره به من بود لب زد: باید یه سری ازمایش انجام بدی قبل عمل اسلیو … اصلا میدونید اسلیو معده چی هست … سرم رو به معنی نه تکون دادم که دست رو تو هم قلب کرد و باژست خاصی گفت: اسلیو معده یه عمل خیلی کاربردیه که نسبت به بقیه عمل های رایج تاثیر بیشتری داره و موفق تر بوده و با انجام این عمل حداقل ۵۰کیلو کاهش وزن خواهید داشت
به جز بعد عمل که با رژیم هر هفته تقریبا پنج کیلو کم خواهید کرد … باورم نمیشد یه راهی باشه که بشه ۵۰ کیلو وزنم و کم کنم … خب من میخوام خیلی زود عمل شم … خیلی خب ازمایشاتی که براتون مینویسم رو طبقه اول کلینیک انجام بدید و تحویل منشیم بدید و برای عمل هم حتما رضایت پدر یا همسر لازمه … من خودم رضایت میدم کافی نیست … خیر باید حتما یا پدر یا همسر رضایت نامه ارو امضا کنن
همینطور که این عمل خیلیا رو به زندگی برگردونده خیلی ها هم زیر عمل از دنیا رفتن … با این حرفش نفس منو کیانا حبس شد … البته تا به حال تا به امروز هیچ کدوم از بیمارهایی که من عمل کردم از دنیا نرفتن و همه هم از کارم راضین … با این حرفش با ذوق سرتکون دادم … از جامون بلند شدیم و برگه ای که ازمایشات رو نوشته بود ازش گرفتیم و …
حیف وقت… حیف از اینکه اسم این هجویات رمان باشه
فقط میتونم بگم لطفا گوشی رو از دست بچه ها بگیرید.فکر میکردم اینجا یه جای معتبری و داستان هر بچه دبیرستانی رو توش نمیزارن …ظاهرا لایک هایی هم ک میخوره اعتباری نداره
سلام شاید اینجا جاش نباش من دنبال یه رمانی می گردم که پسره اسمش علیه ودختر خالش ازدواج کرده دوبی زندگی میکنه یه پسر داره اسمش امیر یله بعد دختر شوهرش میمیره بر می گرده ایران خونه خالش زندگی میکنه ممنون میشم اسمش بگین سپاس❤️❤️
رمان تقریبا افتضاحی بود ، کل داستان دختر گریه میکرد ، حوصله ادمو سر میبرد ، مکالمه ها خیلی کوتاه و بی معنی بود ، اصلا ادم جذب نمیکرد ، دو سوم داستان یک موضوع دیگ بود ، یک سوم اخرش یک چی دیگ ، تو دو سوم اول همه دختره را میشناختن ، تو یک سوم بعدی دیگ هیچکی دخترو نمیشناخت ک مدل بوده ، بعضی جاهاشم ک تخیلی ، اخه کی صد میده یکجا صدتا پاکت سیگار بخره بعدم نشد یکیشو بکشه 😂😂😂من رمان خیلی خوندم ولی با خاطر خوندن این خیلی به خودم فوش دادم ، به هر حال موفق باشی
خوب بود بعضی جا ها ضعیف بود، موضوع خوبی داشت ولی بعضی جاها زیاد کلیشه ای بود
قلمشون خیلی قوی نبود، موضوع جالبی داشت ولی در کل خیلی خوب نبود