رمان رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

عنوانرمان رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
نویسندهساناز زینعلی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه993
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان رقصی چنین میانه میدانم آرزوست اثر ساناز زینعلی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

طوبا سادات، دختر یازده ساله‌ی آسد صادق حلاجی، بخاطر اذیت و آزار شوهر مادرش نیمه‌شب پناهنده می‌شود خانه‌ی تاجر بزرگ شمرون که به بزرگی و جوان‌مردی شهره‌ست و می‌شود کنیز مخصوص زن بیمار او و هم‌بازی پدیده، دختر یکی‌ یک‌ دانه‌ٔ حاجی‌بابا. طوبی‌سادات تا احساس امنیت می‌ کند، دست دشمنی روزگار، از دیوار بلند خانه‌باغ شمرون می‌گذرد و حیاط بهاری خونه‌باغ را خزان می‌کند …

خلاصه رمان رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

کلید را در قفل زنگ زده‌ خانه‌ جدید می‌چرخاند، نگاهش را از سر تا ته کوچه کش آورد در با یک هل محکم باز شدو او کلید را از قفل بیرون کشید. قبل از اینکه در را ببندد باز نگاهی به بالا تا پایین کوچه انداخت و سپس با لگدی در را بست صدای خوردن در به چارچوبش، سکوت شیشه ای شب را شکافت. صدای مردی از خانه همسایه بلند شد، فحش می‌داد. صدایش محوو دور بود. انگار به گوش پدرام واضح نبود او هم فحش گویان راه افتاد سمت ساختمان. لامپ‌ های زیر زمین خاموش بودو این یعنی پرهام پایین نبود. از وقتی مجبور شد به خانه

جدید نقل مکان کند تا برای رفت و آمدهای احتمالی پدیده و همسرش، هویت اصلی شان فاش نشود زیرزمین را مفروش کرده و آن را به وزن کشی و بسته بندی جنس اختصاص داده بود. نمی‌خواست در سرزده آمدن پدیده، شغل شریفش لو برود. این روزها که نمی‌خواست زیاد پا پی پرهام شود در زیرزمین را باز می‌گذاشت و او هم تا می‌ توانست خودش را در مواد خفه می‌کرد. برق را که خاموش دید، راهی بالا شد. قسمت بالای خانه نونوارتر از خانه قدیمی شان بود. کنار ورودی زیرزمین، چهارپله برای ورود به تراس خانه داشت و

دیوارهای تراس تقریباً بزرگ خانه آجرنما بود و روی نرده های جلوی تراس جای خالی گلدان در حلقه های آهنی خودنمایی می‌کرد. در ورودی را هم با سر و صدا بست. شیشه هایش جرجر صدا کردند. عادتش بود عادت داشت زندگی را به کام پرهام زهر کند او را چه به آرامش؟! بس بود هر چه احترام و محبت از پدرخوانده‌اش و طوبی سادات دیده بود. با خودش فکر کرد مگر او که بود که همیشه آرامش پدر و طوبی سادات سهمش باشد و داد و فریاد و فغانشان نصیب خودش یک عمر تحقیر شد چون پرهام پسر درسخوان بود و کشتی گیر جوان …

دیدگاه کاربران درباره رمان رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها