کتاب داستان کودکی من
عنوان | کتاب داستان کودکی من |
نویسنده | چارلی چاپلین |
ژانر | زندگینامه، درام، اجتماعی |
تعداد صفحه | 235 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب داستان کودکی من نوشته نویسنده چارلی چاپلین pdf بدون سانسور
عنوان اثر: داستان کودکی من
پدید آورنده: چارلی چاپلین
زبان نگارش: فارسی
سال نخستین انتشار: مرداد 1404
شمارگان صفحات : 235
معرفی کتاب داستان کودکی من
داستان کودکی من» نوشته چارلی چاپلین، بازیگر و کارگردان نامدار آمریکایی است. این کتاب، زندگینامه چارلی به قلم خودش (اتوبیوگرافی) است که در آن زندگی دشوار خود در دوران نوجوانی و ورود و موفقیتش در عرصه سینما را بازگو کرده است. در بخشی از کتاب میخوانیم: «عاقبت در سیرک «کیسی» در یک صحنه مسخره، در نمایشی به نام دیک تورپین راهزن، و در نمایشی با دکتر والفرد بادی نقشی پیدا کردم. با دکتر بادی توفیق بیشتری یافتم، چون نمایش او چیزی بالاتر از حد یک کمدی مبتذل بود. در اینجا نقش من تقلید از یک پروفسور، یک دانشمند، بود و من خوب توانستم خودم را به صورت او دربیاورم. من بازیگر درجه اول گروه بودم و سه لیره در هفته دستمزد میگرفتم. یک دسته پسربچه هم بودند که نقش آدم بزرگها را در صحنهای که کوچه باریکی بود بازی میکردند. بهنظر من این نمایشی از نوع پست بود، لیکن همین به من فرصت میداد که ورزیدگی خود را در بازیگری تکمیل کنم.
خلاصه کتاب داستان کودکی من
به یاد نمی آورم که در این مدت ناراحتی ها و مصیبت های شدیدی داشتیم یا مشکلات غیر قابل حلی برای ما پیش آمد. پرداخت هفته ای ده شلینگی که پدرم کمک می کرد تقریباً مرتب بود، و بدیهی است که مادرم کارهای خیاطی خود را از سر سرگرفته و تماسش را با کلیسا از نو برقرار کرده بود. با این وجود از این دوران خاطره ای از اتفاقی دارم که برای من پیش آمد. در انتهای کوچه ما کشتارگاهی بود و گوسفندهایی که به آنجا می رفتند از جلو خانه ما رد می شدند.
یادم می آید که روزی یکی از آن گوسفندها در رفت و در کوچه پا به فرار گذاشت و بچه های ولگرد خوشحال از این ماجرا سر در عقب حیوان گذاشتند. بعضی سعی کردند او را بگیرند و بعضی زمین خوردند. من وقتی جست و خیز دیوانه وار حیوان مظلوم را که بع بع می کرد دیدم از بس صحنه به نظرم مضحک آمد که قاه قاه خندیدم.
ولی وقتی بالاخره آن حیوان بیچاره را گرفتند و به طرف کشتارگاه بردند واقعیت این صحنه غم انگیز که از اول به نظرم مضحک آمده بود مرا غرق در اندوه کرد، و من به اتاق خودمان پناه بردم و گریه کردم و خطاب به مادرم داد زدم او را خواهند کشت! او را خواهند کشت از آن به بعد روزهای متوالی از آن واقعه بعد از ظهر بهاری و آن تعقیب مضحک یاد کردم و اینک از خود می پرسم که نکند آن حادثه هسته اصلی فیلم های آینده من یعنی ترکیب تراژدی و کمدی، یا غم و شادی را در خود نهفته داشته است.
اکنون مدرسه افقهای تازه ای در جلو چشمان مین می گشود و آن تاریخ و شعر و دانش بود. بقیه مواد درسی، به خصوص حساب، مبتذل و کسل کننده بودند. جمع و تفریق مرا به فکر کارمند نشسته در پشت صندوق می انداخت که به نظر من کار اصلی اش این بود که وقتی بقیه پول یک مشتری را پس می دادند نگذارد سر او کلاه برود.
- انتشار : 19/05/1404
- به روز رسانی : 19/05/1404