رمان آسمانی به سرم نیست
رمان آسمانی به سرم نیست رمان آسمانی به سرم نیست

رمان آسمانی به سرم نیست

دانلود با لینک مستقیم 0 0
دانلود با لینک مستقیم
عنوان
رمان آسمانی به سرم نیست
نویسنده
نسیم شبانگاه
ژانر
عاشقانه
ملیت
ایرانی
ویراستار
رمان بوک
تعداد صفحه
2739 صفحه
اگر نویسنده یا مالک 'رمان آسمانی به سرم نیست' هستید و درخواست حذف این اثر را دارید درخواست حذف اثر

دانلود رمان آسمانی به سرم نیست اثر نسیم شبانگاه به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

روایت عشقی است پر ماجرا از دل حادثه ها... قرار و دیدار اشنایی، قراری که برای یک طرف عشق است و ان سو عذاب، اما بخاطر قبول یک شرط، مجبور به ادامه است! حالا لحظه‌ دیدار رسیده، درحالیکه ...

خلاصه رمان آسمانی به سرم نیست

نگاهت کردم؛ طولانی و بی حرف... موقعیت عجیب و غریبی بود؛ عجیب تر از هیجان و دلشوره ای که در دل من به جوش و خروش بود. یکباره دست دراز کردی و مچ دستم را گرفتی. طوری دست کوچک و ظریف خودت که دور مچ بزرگ من حلقه شده بود نگاه می‌کردی که انگار چیزی، قطعه‌ای از فضا را نگاه می‌کنی. خوب که دست هامان را برانداز کردی، دستم را کشیدی. نه آنقدر محکم که بتوانی مرا دنبال خودت بکشی؛ این من بودم که دلم خواست دنبالت کنم. در را باز کردی و وارد اتاق شدی پشت سر تو وارد اتاق تاریک شدم و تو در را بستی و همانجا ماندی. چرخیدم؛ تو روبه رویم ایستاده بودی

با سری افکنده و چشم هایی بسته. به سختی تلاش می‌کردم نفس نفس نزنم و هیجانم را بروز ندهم این لحظه شرط تو بود ولی این من بودم که نمی‌خواستم تو را فراری دهم. اتاق تاریک بود اما ندیده هم می‌توانستم سرخی صورتت را حدس بزنم و حرارتش را حس کنم خوب می‌شناختمت؛ مدت ها بود که تو و چند و چون کارهایت شده بودید تنها کاری که در دنیا داشتم... پیش از تو به اندازه موهای سرم تجربه داشتم؛ نمی‌دانم چرا... عناد، یا بی بند و باری شاید لج کرده بودم؛ با خودم و با همه دنیا... شاید دنبال آرامش می‌گشتم... به هر حال هر چه که بود من به اندازه موهای سرم تجربه داشتم و

این را تو هم می‌دانستی؛ همه می‌دانستند. می‌دانستی و این شرط را گذاشته بودی... تجربه داشتم؛ ولی من... مقابل تو درست به اندازه یک نوجوان تازه بالغ هیجان زده بودم؛ این یکی را احتمالا نمی‌دانستی من مدت‌ها بود در شوق داشتن تو می‌سوختم حالا که خودت پا پیش گذاشته بودی، باید تمام سعیم را می‌کردم تا تو را نترسانم. اما گیج بودم. نمی‌دانستم از کجا باید شروع کنم نمی‌دانستم با دست‌هایم باید چه کنم درست مثل همان نوجوان تازه بالغ هیجان زده. دستم را برایت رو نکرده بودم برایت خیلی حرف نمی‌زدم بهت خیلی رو نمی‌دادم و تو از من فرار می‌کردی و نمی‌دانستی که مدت هاست ...

باکس دانلود

دسترسی به دانلود با خرید تکی یا خرید اشتراک ویژه امکان پذیر است

خرید تکی و دانلود 46,000 تومان
خرید اشتراک ویژه و دانلود

دیدگاه کاربران

اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دیوان حافظ