رمان دختری که به اعماق دریا افتاد
عنوان | رمان دختری که به اعماق دریا افتاد |
نویسنده | اکسی اوه |
ژانر | فانتزی، ادبیات داستانی، ادبیات معاصر |
تعداد صفحه | 389 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان دختری که به اعماق دریا افتاد اثر اکسی اوه به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رمان پیشِرو بازگویی جدیدی است از افسانهی کهن کرهای به نام ماجرای شیم چیانگ؛ و داستان دختری به نام مینا را در سفر اسرارآمیزش به سرزمین اشباح روایت میکند. مأموریت مینا فرونشاندن خشم خدای دریا و بازگرداندن صلح و آرامش به روستایش است. دختری که به اعماق دریا افتاد داستانی عاشقانه و احساسی با شخصیتهایی به یادماندنی است و دنیایی بینهایت جدید و خارقالعاده دارد و به خوانندگانش این فرصت را میدهد که خود را در این دنیای جادویی بیابند، با شخصیتهایش ماجراجویی کنند و برای لحظهای هم که شده از زندگی روزمرهی ماشینی فاصله بگیرند …
خلاصه قسمتی از رمان دختری که به اعماق دریا افتاد
سه نفر نقاب پوش پشت شاه نشین به حالت نیم دایره، مانند قوس هلال ماه ایستادهاند. فضای تالار بسیار وسیع است، ولی با وجود این، اصلاً صدای نزدیک شدنشان را نشنیدم. ابرها از بالای سرم عبور میکنند، جلوی تابش نور از لای تیرچههای سقف را میگیرند و پردهای از تاریکی بر فراز تالار میاندازند. تاریکی دو نفری را که نزدیک تخت هستند دور میزند اما سومی را که جدا از آنها ایستاده در بر میگیرد. آخرین چیزی که میبینم قبل از این که تاریکی او را ببلعد انحنای گونهی رنگ پریدهاش است. نفر سمت راستی خنجری را به هوا پرت میکند و میگیرد. -این جا چه خبره؟ یه زاغی تو طوفان گم شده؟ یا که این هم یکی دیگه از عروسهای
خدای دریاس؟ صدایش زیر نقاب پارچهای خفه است: عروسی یا که پرندهای؟ لبهایم را خیس میکنم و طعم نمک را میچشم. دوستی یا که دشمنی؟ -اگه دوست باشم. -پس من هم عروسم. -اگه دشمن باشم؟ -هستی؟ -شاید دشمنی هستم که میخواد دوست باشه. سرش را کج میکند و دستهای موی مجعد روی چشمش میریزد. -و شاید هم تو پرندهای هستی که میخواد عروس باشه. آن قدر به حقیقت نزدیک است که چهره درهم میکشم. ریش سفیدهای روستایم ضرب المثلی دارند: زاغی ممکن است فکر کند درنا است، اما هرگز نخواهد بود. نفر سمت چپی مثل اولی سیاه پوش با مویی تا زیر شانه، زیر لب میگوید: که این طور.
چشمانش که رنگ قهوهای روشن عجیبی دارد از گیس نیمه بازم تا پیراهن کتان زبرم را برانداز میکند؛ -تو هیچوقت قرار نبوده عروس خدای دریا بشی. برعکس جوان مو فرفری، این مرد جوان هیچ سلاحی ندارد، فقط.. به طرز عجیبی.. با طناب قفس چوبی پرندهای را روی شانهاش انداخته است: ریش سفیدهای روستای شما یکسال قبل از مراسم عروس رو انتخاب میکنن عروس باید همیشه با تو مهارت و با تو زیبایی خارق العاده باشه. پسری که خنجر دارد میان حرفش می گوید: ترجیحا تو هر دو. -افتخاری نیس که نصیب مردم عامه، ضعیف و یا یک لاقبا بشه. پس بهم بگو، عروس هیچ کس، کی تو رو انتخاب کرده؟ اگر سلاح جوان مو فرفری سلاح است …
- انتشار : 31/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403