رمان آبی آسمان

عنوانرمان آبی آسمان
نویسندهژرژ باتای
ژانردرام، ادبیات داستانی
تعداد صفحه120
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان آبی آسمان اثر ژرژ باتای به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

هر فردی در داستان‌ها و رمان‌هایی که حقیقت چندگانه زندگی را برایش آشکار می‌کند، کم و بیش معلق است. نمی‌گویم که خیزش خشم یا مصیبتِ رنج به تنهایی قدرت افشاگری در داستان‌ها را دارند. من این حرف را پیش کشیدم که بگویم منشأ عذابی که تحمل کردم ناهنجاری مهیب «آبی آسمان» است. این ناهنجاری پایه و اساس «آبی آسمان» است. اما فکر می‌کنم این اساس، ارزش انتشار آن به عنوان یک کتاب در سال ۱۹۳۵ را داشت. دوستانی که نسخه دست نویس این کتاب را خوانده بودند، از من خواستند آن را چاپ کنم. در پایان تسلیم خواسته آن‌ها شدم اما به نوعی فراموش کرده بودم که اساسا آسمان آبی وجود دارد…

خلاصه رمان آبی آسمان

معمولاً خیلی کم با لازار ملاقات داشتم. زندگی پرپیچ و خمی را گذراندم. اینجا و آنجا می‌نوشیدم. پیاده راه می‌رفتم و سرانجام با تاکسی به خانه بر می‌گشتم. در صندلی عقب تاکسی هق هق کنان به دیرتی از دست رفته فکر می‌کردم. من که دیگر حتی رنج هم نمی‌بردم دیگر کوچک ترین اضطرایی نداشتم و چیزی جز حماقت در سرم احساس نمی‌کردم، مثل کودکی‌ای که هرگز پایانی نداشت. من از افراط و تفریطی که در آن بودم همچنان حیرت زده می‌شدم. به شجاعتی که داشتم فکر می‌کردم و وقتی می‌خواستم سرنوشت خود را رقم بزنم تصور احمقانه‌ای از خود داشتم. تصوری مسخره و به شدت ملموس. هنوز به لازار فکر می‌کردم. به او که به لطف خستگی‌ام مفهومی معادل

با بنر سیاهی که در وین مرا ترسانده بود، پیدا کرده بود. به دنبال چند حرف ناخوشایند که در مورد جنگ زده بودیم من دیگر در آن نشانه‌های شوم تهدیدی برای موجودیت خود نمی‌دیدم بلکه متوجه تهدید کلی‌تری بودم که در سراسر جهان معلق بود. بی‌شک هیچ چیز واقعی برای توجیه ارتباط بین جنگ احتمالی و لازار وجود نداشت. حتی برعکس او ادعا می‌کرد از آنچه مربوط به مرگ است وحشت دارد. با وجود این، همه چیز در مورد او، راه رفتن تند یا آرام، با لحن صدای مقتدرش در اطراف او نوعی سکوت ایجاد می‌کرد. حرص و آزش برای فداکاری کمک می‌کرد تا تصور کند با مرگ توافق کرده. احساس می کردم چنین وجودی تنها برای مردان و دنیای محکوم به فنا می‌تواند

معنادار باشد. یک روز حرفه‌ای در ذهنم زده شد و تصمیم گرفتم همه‌ی نگرانی‌هایم را در رابطه با او کنار بگذارم این تسویه حساب غیر منتظره همان وجه مسخره‌ باقیمانده‌ی زندگی‌ام بود. از تأثیر این تصمیم با خوشحالی و پیاده از خانه خارج شدم. بعد از یک پیاده روی طولانی در تراس کافه فلور پشت میزی با کسانی که نمی‌شناختم نشستم احساس کردم مزاحمم اما همچنان نشستم. همه درباره‌ی اتفاقاتی که افتاده بود یا فکر می‌کردند مناسب است. حرف می‌زدند. به نظرم خطرناک و پوچ آمدند. من بی آنکه کلمه‌ای بگویم یک ساعت گوش دادم سپس به رستورانی در بلوار مونت پارناس رفتم. در تراس آن جا بهترین چیزهایی که می‌خواستم خوردم و بیشتر از آنچه می‌توانستم نوشیدم …

دانلود رمان آبی آسمان
0.94 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان آبی آسمان
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها