دانلود رایگان رمان ردهای ماندگار اثر مریم ثروت (moon shine)
دانلود رمان ردهای ماندگار اثر مریم ثروت (moon shine) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ماندگار، روی صورت و دستهایش پر از ردِ چاقو است، به طوری که چهره اش را از نظر دیگران مشمئز کننده کرده و نگاها به وی ترحم برانگیز است، هیچکس از درد ماندگار اطلاعی ندارد که چطور به ناحق و توسط برادر نامزد فوت شده اش فرهاد، به زشت ترین دختر زمان تبدیل میشود …
خلاصه رمان ردهای ماندگار
به ایستگاه آخر که رسیدم. از جا بلند شدم و بدون عجله از پله ها پائین رفتم.. فرهاد راست گفته بود بلایی به سرم آورد که هر روز ارزوی مرگ از خدا دارم… راه شرکت رو در پیش گرفتم. البته شرکت که نه یه ساختمون قدیمی ساز که دالترجمه اش کردن.. و من تو آخرین اتاقش که از بوی گند نم و رطوبت حتی نمیتونستم نفس بکشم کار ترجمه و تایپ رو انجام میدادم… پله های سنگی قدیمی رو اروم اروم پائین رفتم کم کم بوی رطوبت دلم رو به اشوب انداخت. اگه دست خودم بود حتی حاضر نبودم برای یک لحظهی دیگه هم تو همچین جایی کار کنم.. ولی چاره ای نداشتم من بودم و
مادرم و نون بخون نمیری که از این کار و خرحمالی مامان تو درمونگاه عایدمون میشد.. سر راه سلام نصفه نیمهای تحویل آقاجواد دادم و از راهروی باریک گذشتم.. طبقه اول به نسبت این زیر زمین جای بهتری بود ولی این طبقه و پنجره های کوچکش.. واقعا غیر قابل تحمل بود و من میون همهی این مشکلات چارهای نداشتم. با این صورت… با این شرایط این زیر زمین نمور تنها جایی بود که میشد بیدغدغه و نگرانی خاطر… کار کنم و خرج خونه رو در بیارم. کیفم رو پشت دستگیره در اتاق اویزون کردم و پشت میز نشستم چشمهام رو مالیدم و دستم رو روی جای رد چاقو گذاشتم. برامدگی
گوشتی که از مابین رد چاقو بیرون اومده بود رو لمس کردم. فرهاد، فرهاد بیچاره چه کردی با من..؟ چه کردی با خودت..؟ حالا کجایی..؟ خوبی..؟ خوشی..؟ راضی هستی..؟ انتقامت رو که خوب گرفتی… حالا سبک شدی..؟ یا نه.. سنگین تر از قبل حالا با دو تا کوه عذاب زندگی میکنی..؟ فرهاد از من که گذشت ولی تو خوش باش. اخه همون چیزی که میخواستی شد… هر روز از خدا مرگمو میخوام ولی نمیده. قراره زنده باشم و با این صورت و این بدن سرکنم الحق که خوب تقاص مرگ برادرت رو گرفتی ولی بی انصاف.. اشتباه گرفتی من اونی نبودم که این بلا رو سرت آورد… من بی گناه به این روز افتادم …