رمان تردیدی به رنگ دل

عنوانرمان تردیدی به رنگ دل
نویسندهیاس صبور
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه1194
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان تردیدی به رنگ دل اثر یاس صبور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

تابان دختر عاقل و مطیع خانواده است، روزی به صورت ناگهانی پدرش به او اطلاع می‌دهد خانواده‌ی دوست صمیمی او (هانا) برای پسرشان از تابان خواستگاری کرده اند! هنگامی که قصد مخالفت دارد با درخواست پدرش مواجه می‌شود که او را امر به این وصلت می‌کند …

خلاصه رمان تردیدی به رنگ دل

دو هفته به سرعت برق و باد گذشت. خود تابان هم متوجه نشد این روزها چطور میان و میرن‌. مراسم خیلی ساده با حضور دو خانواده برگزار شد. مراسمی که عروس بدون داماد سرسفره‌ی عقد نشسته بود. ماهور تلفن شو روشن کرد تا داماد از پشت تلفن بله‌ی عروس رو بشنوه. تابان بغض شو تو گلو خفه کرد تا اشکش جاری نشه اونقدر از این ازدواج متنفر بود که حاضر نشد عکس داماد رو یه نیم نگاهی ببینه. عاقد سه بار صیغه‌ی عقد رو جاری کرد. بار سوم با صدای ضعیفی بله رو گفت. صدای کل کشیدن و دست زدن تو سالن محضر پیچید. داماد هم از پشت تلفن بله گفت و سریع گوشیو قطع کرد.

این بیشتر قلب تابان رو جریحه دار کرد. تابان در آغوش تارا جا گرفت و اشک‌هاش سرازیر شدند تارا با ناراحتی دست نوازشگر شو رو شونه‌ی تابان بالا و پایین می‌کرد: آروم باش خواهری، وقتی بله رو دادی یه مسئولیت مهم تو زندگیت به وجود اومده اونم اینکه حواستو به شوهرت بدی، مواظب باشی دیگران از دستت درش نیارند خیلی مهمه که شوهرتو سمت خودت جذب کنی! نذار بفهمه دوستش نداری، تا می تونی احساساتتو بروز بده و سرکوبشون نکن، بذار احساست کنه بذار ببینه که وجود داری من مطمئنم تو از عهده اش بر میای. مثل همیشه دماغشو بالا کشید: سعی خودمو می‌کنم.

تارا خیره تو چشمای تابان زل زد: بهم قول بده همون دختر شادی باشی که بودی باشه؟ باز هم باشه ای گفت. هدیه داماد به عروس یه سرویس برلیان اصل از فرانسه بود… روز از نو و روزی نو برای تابان هیچی تغییر نکرده بود الا اینکه حالا متأهل شده بود که اونم زیاد احساس نمی‌کرد. حلقه رو از دستش درآورد و داخل کیف گذاشته بود، نمی‌خواست کسی بفهمه متاهل شده. لیست توی دستشو به منشی پدرش داد: اینو بده بابام. منشی بله ای گفت. -سلام بر ایزدبانوی عشق. با دیدن آیما نیشش تا بناگوش باز شد، از شوق همدیگه رو بغل کردند: تو کی اومدی؟ ایما از بغل تابان بیرون اومد …

دانلود رمان تریدی به رنگ دل
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان تردیدی به رنگ دل
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها