دانلود رایگان رمان آشیان باد اثر نرگس نجمی
دانلود رمان آشیان باد اثر نرگس نجمی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
بچه بود، فریاد زد و هیچکس نشنید. دستی او را برد و سورنا به دنبال فریادهای بیصدای او رفت تا شاید او را بازگرداند. او برنگشت و برای تمام قصههای ناتمام، نقطهی پایان شد. ولی سورنا باید دستی که او را بیصدا کرده بود میگرفت. کسی در دلش فریاد زد نمیتوانی و سورنا قدمهایش را محکمتر کرد. آیا گامهایش او را به مقصد میرساند؟ این را از آشیانی که برای او خانهای امن ساخته بود پرسیدند و او به روی همه …
خلاصه رمان آشیان باد
انقدر با ناخن روی مبل چرم مشکی کشیده بود که آخر پاره شد و فوم بیرون زد و با این حال دست برنداشت. اصلاً متوجه نبود چکار میکند گاهی به کمد آهنی تکیه میداد و به سربازی که جلوی در ایستاده بود نگاه میکرد و گاهی به دیوار مقابل پنجره خیره میماند. خسته که میشد روی مبل مینشست و چرم را یک سانت بیشتر پاره میکرد و دوباره… اعصابش آنقدر خراب بود که نمیتوانست تمرکز کند. اگر پای پدرش و سختگیریهای وسواس گونه اش نبود آنقدر ناراحت نمیشد. بدتر از آن این بود که مشخص بود سورنا اصلاً قصد
گوش کردن به حرف های او را ندارد و از آن دست آدمهایی است که پیش از هر حرفی قضاوت میکنند. “تو کاری نکردی … تو ربطی به این پرونده نداری” دستش را جلوی دهانش نگه داشت اگر” شب” نگهم دارن چی؟” از حس درماندگی چشم هایش را روی گذاشت و دستش روی دسته مبل مشت شد و خودش را عقب کشید سرش را به پشتی مبل تکیه داد و حس کرد فشارش هر لحظه پایینتر میآید. با این حال برای لحظه ای هم از کاری که کرده بود پشیمان نشد. با شنیدن صدای در و کوبش پاهای سرباز فهمید سورنا آمده و وقتی
صدای خلسه آورش پیچید بیاختیار کمرش صاف شد. -ممنون قیامی، میتونی بری. حتی توان برگرداندن سرش را هم نداشت صدای باز و بسته شدن در به او فهماند با او تنها مانده سورنا از کنارش رد شد و پشت میزش رفت و صندلی گردانش را برگرداند و پیش از اینکه بنشیند شروع کرد. -خب خانم… سرش را بلند کرد و به چشم های گرم و اشک گرفتهی آشیان نگاه کرد. پرونده را جلویش کشید و خودنویسش را از جای قلم برداشت و ادامه داد. -این اشک ها مال وقتیه که مجبور شدید اعتراف کنید؛ نه الان. آنقدر اعصابش از دادفر …