رمان قرعه به نام سه نفر
عنوان | رمان قرعه به نام سه نفر |
نویسنده | فرشته تات شهدوست |
ژانر | عاشقانه، طنز، کلکلی، هیجانی |
تعداد صفحه | 860 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان قرعه به نام سه نفر اثر فرشته تات شهدوست به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رادوین – رایان – راشا سه برادری که دور از خانواده در تهران زندگی میکنند! به آنها از طریق وکیل پدرشان خبر میرسد که یک ویلا از پدر به ارث بردند، با خوشی از شنیدن این خبر برای دیدن ویلا میروند که متوجه میشوند سه نفر قبل از آنها انجا ساکن شده …
خلاصه رمان قرعه به نام سه نفر
دلناز زیر همان آلاچیقی که همیشه با هم قرار می گذاشتند نشسته بود. رادوین با دیدنش اخم کرد به طرفش رفت همه حواس دلناز به روبه رو بود. رادوین مسیر نگاهش را دنبال کرد درست رو به رویشان دختر و پسری جوان کنار هم نشسته بودند. نگاه بی تفاوتی به آنها انداخت و به دلناز نگاه کرد با تک سرفه رادوین دلناز از جا پرید. با ترسی مبهم به رادوین نگاه کرد. به سرعت از جا بلند شد و رو به رویش ایستاد. – سلام عشقم چه زود اومدی. رادوین: میخواستم باهات حرف بزنم. -چه خوب، اتفاقا منم میخواستم باهات
حرف بزنم. بشین. هردو نشستند رادوین نفس عمیقی کشید و نیم نگاهی به اطرافش انداخت. رادوین: چه قدر خلوته! -آره، مثل همیشه جای دنجیه. نگاهش را کامل به دلناز دوخت ولی ظاهرا حواس دلناز پیش او نبود. گاهی نیم نگاهی به رو به رو میانداخت رنگش هم کمی پریده بود. رادوین: حالت خوبه؟ -هان؟ آره آره خوبم. خب حرفت رو بزن. رادوین: حرف زیادی ندارم توی یه جمله میگم میخوام دیگه با هم رابطه ای نداشته باشیم. این بار همهی حواس دلناز به او جمع شد با چشمانی گرد و متعجب گفت: چی؟! تو
چی گفتی رادوین؟! رادوین با خونسردی کامل گفت: میدونی که خوشم نمیاد جمله ام رو دو بار تکرار کنم. گفتم دیگه نمیخوام رابطهای باهم داشته باشیم. -آخه چرا؟! چیزی شده؟! رادوین: نه چیزی نشده و قرار نیست هم بشه ما با این رابطهی دوستی راه به جایی نمیبریم دلناز، بهتره تمومش کنیم یه مدت دوستان خوبی برای هم بودیم ولی حالا که دید تو نسبت به دوستی سادمون تغییر کرده و حرف از ازدواج میزنی من لزومی نمیبینم که ادامه اش بدیم تا وضع بدتر نشده، تمومش میکنیم. اشک در چشمان دلناز حلقه بست …
- انتشار : 29/09/1402
- به روز رسانی : 01/12/1403