دانلود رمان به طعم تمشک اثر رعنا و بنفشه
دانلود رمان به طعم تمشک اثر رعنا و بنفشه به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
تارا یه نوجون ۲۰ ساله ست. سال آخر فوق دیپلم گرافیک. یه دختر لکنتی و خجالتی ست. سه ساله پدرش رو از دست داده و عمو بزرگش اونارو حمایت کرده. پسرعموی تارا کیارش مردی ۴۰ساله با بچه ای سه ساله به ایران میاد و عموی تارا خواستار ازدواج این دوتاست کیارش به دلایلی از زنش جدا شده و با دیدن تارا …
خلاصه رمان به طعم تمشک
نگاه های کیارش معذبم میکرد مامان شیرینی به کیارش تعارف کرد و باعث شد نگاهش از رو من کنار بره. عمو رو با مامان گفت: بچه ها فردا قراره برن دنبال خونه. مامان لبخند خوشحالی زد و گفت: تو خيارون ۱۶ام یه ساختمون جدید ساختن خيلي نمای قشنگی داره. کیارش گفت: راستش من دنبال خونه حیاط دارم سوفیا بچه تو آپارتمان موندن نیست. مامان گفت:چه عالی حیاط دار بهترم هست دل آدم نمیگیره. عمو گفت بله اما پیدا نمیشه خوب هرچی هست قدیمیه که در حال ریختنه کم پیش میاد مثل خونه ما بهش برسن سر پا
باشه. کیارش دستی تو موهاش کشید و گفت: سمت دانشگاه میخوام… اون سمت زیادن! یهو بدون فکر پرسیدم: کککدوم دانششششگاه! کیارش با لبخند نگاهم کرد و اسم دانشگاه رو گفت. لب گزیدم و سر تکون دادم اونجا مرکز شهر بود. از مامان اینا دور بود. یهو یادم اومد با خودم چه قراری گذاشتم قرار بود به کیارش بگم رو من برای ازدواج حساب نکنه. من هر کمکی بتونم میکنم اما ازدواج نه! تمام جرئتم رو جمع کردم کیارش هنوز داشت نگاهم میکرد برای همین گفتم میشه خخخخصوصی ابروهای کیارش بالا پرید اما لبخند پر
رنگی رو لبش نشست و گفت حتما.. خودش قبل من بلند شد. خودم پیشنهاد دادم اما حالا پاهام شل شده بود. سريع بلند شدم و کیارش منتظر موند من جلو تر برم جلو کیارش رفتم تو اتاق اونم اومد داخل و در رو پشت سرش بست صدای در تو دلم رو خالی کرد و بدنم ریز لرزید. برگشتم سمت کیارش تا حرف بزنم اما خیلی نزدیک به من بود. جا خوردم عقب رفتم اما کیارش اومد نمیتونستم نگاهش کنم فقط نگاهم به تیشرت تنش بود دستش نشست رو بازو منو گفت: از من می ترسی تارا؟ دهنم انگار خشک شده بود. با تكون سر گفتم نه اما …