رمان خوابم نبرد، لطفا بیدارم کن

عنوانرمان خوابم نبرد، لطفا بیدارم کن
نویسندهزهرا عبدی (دلربا)
ژانرعاشقانه، غمگین
تعداد صفحه179
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان خوابم نبرد، لطفا بیدارم کن اثر زهرا عبدی (دلربا) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

دختری ۲۲ ساله به نام نازگل تن به اجبار ازدواج می‌دهد، او که علاقه به موسیقی و آموختن آن داشت آن را رها می‌کند و دل به تقدیر می‌سپارد. در یکی از روزها با باز شدن پرونده‌ی جدیدی به نام (باند پروانه) در زندگی اش، دچار مشکلاتی می‌شود و او …

خلاصه رمان خوابم نبرد، لطفا بیدارم کن

یک هفته مثل باد گذشت به حدی زود گذشت که دیگه کم کم داشتم باور می‌کردم شیلا دیگه نیست و من تنها شدم.. و این اتفاق یک خواب نیست که کسی بیاد بیدارت کنه، نه واقعا خواب نبود بلکه واقعیت داشت کاش بدونم شیلا کجاست؟! انگاری واقعا دارم تو خواب بد و سرگردونی دست و پا میزنم که کسی خیال بیدار کردن من رو نداره. خداکنه از خواب بیدار بشم و ببینم همه‌ی این اتفاقات فقط خواب بوده و بس. آره خواب بوده. سرگردون کیفمو روی شونه ام تنظیم کردم و وارد کلاس شدم. بی حرف یه گوشه نشستم گیتارمو بیرون آوردم و گذاشتم کنارم، بچه ها کم کم اومدند. لیلا: چطوری

نازگل؟ نگام به چشمای عسلیش افتاد تنها عنوان زیبای صورتش چشمای به رنگ عسلیش بود. -من خوبم تو خوبی؟ ليلا: منم بدک نیستم. کامران شیطون پرید وسط حرفمون و گفت: شما دخترا چقدر لوسین؟ ای بابا باز این یه چیزه چرت و پرت پروندا. -من نه که شماها خیلی بامزه هستید. کامران بهم چشمک زد و گفت: اگه بخوای برات بامزه هم میشیم. چشمامو براش نازک کردم چیزی نگفتم. همون لحظه استاد وارد کلاس شد. استاد مرد ۳۷ ساله ای بود که هنوز دم به تله نداده بود. منظورم ازدواج نکرده بود. ولی خیلی جذاب بود مخصوصا چشمای زیتونیش و لبای قلوه ایش. استاد: خب

بچه ها خوبید که انشالله؟ همه گفتیم: بله. استاد: آماده اید برای گیتار زدن؟ داوطلب داریم؟ لیلا دستشو بالا برد و گفت: استاد من آماده‌ام. استاد جدی گفت: بذار خودم انتخاب می‌ کنم ببینم کی خوب تمرین کرده تو این ۳ روز. سرمو پایین انداختم. استاد: نازگل بیاد. سرمو بلند کردم داشت بالبخند نگاهم می‌کرد. قلبم تند تند می‌کوبید. بلند شدم رفتم کنار استاد. استاد به صندلی کنارش اشاره کرد. بی حرف نشستم و گیتارمو روی پام تنظیم کردم. چشمامو بستم کاملا رفتم تو حس انگشتام سیم گیتار رو به رقص در آورد و زدم با حس، با درد، با غم، با غصه… فقط زدم. “اتفاقی رد شدی از پیش من …

دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است

دیدگاه کاربران درباره رمان خوابم نبرد، لطفا بیدارم کن
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها