رمان خنده های شیطانی

رمان خنده های شیطانی 1
عنوانرمان خنده های شیطانی
نویسندهمائده (نویسنده انجمن رمانبوک)
ژانرعاشقانه، تراژدی
تعداد صفحه242
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

دانلود رایگان رمان خنده های شیطانی اثر مائده (نویسنده انجمن رمانبوک)

دانلود رمان خنده های شیطانی اثر مائده (نویسنده انجمن رمانبوک) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

این رمان زندگی دختر و پسری را بازگو می کند، حامی که اتفاقات گذشته او را سرد و سخت و تلخ کرده و اما هلیدای که قصد دارد به زندگی تاریک و سرد او رنگ و گرما بدهد، زمانی که همه چیز خوب پیش می‌‌رود اتفاقی غیر منتظره می‌افتد …

خلاصه رمان خنده های شیطانی

صبح با صدای زنگ آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم. به جرئت میتونم بگم دیشب بهترین شب زندگیم بود چون بلاخره بعد از چهار سال یه خواب راحت و بدون کابوس داشتم نور خورشید دقيقاً به صورتم می تابید از جام بلند شدم و پرده رو کشیدم و سعی کردم نگاهم به خونه روبه رویی نیوفته تا دوباره داغ دلم تازه نشه. دوست نداشتم آرامش اول صبحم ازم گرفته بشه، کش و قوسی به بدنم ،دادم از اتاق بیرون رفتم و بعد از شستن دست و صورت، راهی آشپزخونه شدم همه جمع بودن و راحله با دیدنم

سریع لبخند زد و گفت: عه داداش بیدار شدی؟ صبحت بخیر. با لبخند روی صندلی کناریش نشستم و بعد از سلام با مامان بابا رو بهش گفتم: -صبح شما هم بخیر ببینم بچه، تو خونه زندگی نداری هر روز هر روز اینجایی؟ بابا اون فرامرز بنده خدا چه گناهی کرده؟ راحله از صبحانه خوردن دست کشید و سرش رو پایین انداخت، مامان با التماس نگاهم می کرد که راضیش کنم سر خونه زندگیش برگرده، لقمه ی کره مربا گرفتم و تا خواستم دوباره حرف بزنم صدای پر تحکم بابا لالم کرد: راحله هیچ جا نمیره تا

تکلیفش معلوم بشه. این پسره دیگه خیلی پررو شده بسه هر کار کرد و ما هیچی نگفتیم الان دیگه وقتش رسیده که به گوشمالی حسابی بهش بدم دخترم رو که از سر راه نیاوردم گرچه مادرش… نگاه پر از حرفی به مامان انداخت و دیگه ادامه نداد چشم های پر از اشک مامان، دلم رو لرزوند می دونستم که خیلی پشیمونه اما اصرارش و برای برگشت راحله نمی فهمیدم. لقمه ی دیگه ای گرفتم اینبار اون و به راحله ی بغ کرده دادم، سرش رو بالا آورد و با دست های لرزون لقمه رو گرفت و من لبخند اطمینان بخشی بهش زدم.

سریع از خونه خارج شدم به ساعت نگاه کردم و با تأسف سرتكون دادم خیلی دیرم شده بود حوصله ی طعنه ها و چرت و پرت گفتن های امید هم نداشتم سریع سوار ماشین شدم و تخته گاز تا شرکت با سرعت خیلی وحشتناکی رانندگی کردم. وقتی رسیدم آه از نهادم بلند شد اوف امید داشت با منشی شرکت حرف میزد و تا من وارد شدم نگاه خشمگینی بهم انداخت ولی با همون لحن دوستانه همیشگی اش گفت امید: به به سلام آقا حامی! شرمنده سرم رو پایین انداختم و گفتم: سلام ببخشید. با اخم رو به منشی چیزی گفت و تا خواستم برم…

دانلود رمان خنده های شیطانی
1.04 مگابایت
PDF
لینک کوتاه :
اگر برای دانلود مشکل دارید لطفا گزارش ارسال کنید تا در اسرع وقت لینک دانلود اصلاح شود.
گزارش مشکل دانلود از سایت
فقط کاربران سایت امکان ارسال گزارش را دارند
اگر شما نویسنده رمان خنده های شیطانی هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

خرید رمان های فروشی

همراه ما در کانال تلگرام رمان بوک شوید!
هوادار ما در اینستاگرام رمان بوک باشید!

نقد و بررسی شما درباره رمان خنده های شیطانی

لطفا پس از مطالعه رمان خنده های شیطانی نظر خود را برای دیگر کاربران بنویسید.
از ارسال نظر به زبان انگلیسی یا نوشتن فینگلیش پرهیز کنید.
تمام نظرات توسط تیم مدیریت رمان بوک بررسی شده و پاسخ داده می‌شوند.
اشتراک در
اطلاع از
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: نمیشه متن رو انتخاب کنی
کانال تلگرام رمان بوک پیج اینستاگرام رمان بوک