رمان پرسه های شبانه

دانلود رمان پرسه های شبانه اثر فاطمه ربیعی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

باران یک مزون لباس دارد، که در انتخاب قبلی خود برای همراه و همسر اشتباه بزرگی را مرتکب شده، که نتیجه ی آن شکست و تنهایی اوست، حالا بعد از تحمل درد و حرف و حدیث‌ها با پسری به نام امیرعلی در مجازی آشنا می‌شود که …

خلاصه رمان پرسه های شبانه

وقتی وارد اتاقش شدم، پنجره‌ی رو به دریا شدیدن حواسم رو به خودش معطوف کرد. سریع ساکم رو رها کردم و به سمت پنجره پرواز کردم. با صدای در با فکر به اینکه باریده بدون این که برگردم گفتم: بالاخره یه جا عاقل بودی اتاق خیلی خوبیه! پنجرش رو به دریاس. -اگه اومده بودی اتاق من خیلی قشنگتر بود. با تشخیص صدای امیر سریع به عقب برگشتم. -شما از من چه انتظاری دارید آقای پورخان؟ -الان شدم پورخان؟ آره باران؟ -آقای… -هیس، دوباره تکرار نکن لطفا! -وسایلتو جمع کن بیا اتاق من. -مواظب حرف زدنتون باشید لطفا من اتاق برادرم رو ول نمی‌کنم برم توی اتاق کسی

که همش چند روزه می‌شناسمش. (به خدا که اگه تنها بودیم واسه چند دقیقه پیشش بودن توی اتاقشم می‌‌رفتم.) -تو خیلی… هر طور راحتی! و بدون اینکه منتظر جوابم باشد؛ اتاق و ترک کرد. با صدای تق تقی که به در خورد، از خواب بلند شدم. -بله؟ -منم بارید، می‌خوایم بریم لب ساحل؛ میای؟ -باشه بریده آماده میشم میام. سریع آماده شدم و از اتاق بیرون رفتم با دیدن امیر علی و مهرداد که داشتن پچ پچ می‌ کردن حواسم به سمتشون پرت شد. -سلام. با صدای من از جا پریدن و هول شدن مهرداد زودتر به خودش اومد. -سلام خوبی؟ خوب خوابیدی؟ حواسم به امیر علی ای بود که بدون

هیچ توجهی به من به سمت اتاقش رفت. دلم گرفت بی توجه به حس گریه ای که داشتم جواب مهرداد رو دادم. -مرسی بله خوب بود. -میای بریم پیش بقیه، لب ساحلن. یکم فکر کردم باید از امیر علی عذر خواهی می‌کردم من عاشقش بودم و اصلا دلم نمی‌خواست از دستش بدم. -اوم، نه یه کاری دارم شما برید. -هر طور راحتی فعلا. -بسلامت. وقتی از خارج شدن مهرداد مطمئن شدم به سمت در اتاق امیرعلی حرکت کردم. با صدای زنگ گوشیم ایستادم و با در آوردن گوشیم از توی جیبم، توی شوک بدی قرار گرفتم و امیرعلی گوشی به دست از اتاق خارج شد با دیدن منو گوشی‌ای که قطع نمیشد …