دانلود رمان تارا اثر ناهید گلکار
دانلود رمان تارا اثر ناهید گلکار به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
اون روز باید نتیجهی سونوگرافی و نمونه برداری رو میبردم پیش دکتر.. اما سرمون توی آتلیه خیلی شلوغ بود.. نمیدونم چرا بی دلیل خوشحال بودم یک حال خوب؛ یک حس قشنگ تو وجودم پیدا شده بود که خودم حدس میزدم از موفقیتی که تارا توی موسیقی بدست آورده؛ به ماهان گفتم: نمیخواد تو با من بیای؛ خودم میرم و زود بر میگردم.. ماهان گفت: فکرشم نکن نه؛ نمیزارم تنها بری یکی باید باهات باشه؛ کار مهم نیست تو مهمی …
خلاصه رمان تارا
پاییز شده بود… زمانی که من همیشه دوست داشتم با لذت پیاده روی کنم. حالا یا سر کار بودم با ساعت ها توی خیابون ها راه میرفتم و اشک میریختم… باید از این وضع خلاص میشدم… هر چی فکر میکردم راه چاره ای برای این کار به نظرم نمیرسید. نمیدونم شاید احمق بودم و ساده لوح ولی اینو میدونستم که مهربونم… چون هنوز دلم برای اونم میسوخت… هر چی خودمو راضی میکردم با یکی در این مورد حرف بزنم دلم رضا نمیداد هم خجالت میکشیدم و هم نمیخواستم کسی بدونه و اون تصویر زیبایی که از زندگی
خودم ساخته بودم خراب کنم… تا بالاخره به یک روانشناس مراجعه کردم… بعد از شنیدن حرف های من گفت: شوهر شما سادیسم داره و باید معالجه بشه… قرص و دوا نداره اینطور بیماری ها به احتمال زیاد ریشه در کودکی شخص داره… و اگر خودش قبول میکنه و اینطور که شما میگین هر بار پشیمون میشه؛ قابل معالجه تره چون اغلب این بیماران از کار خودشون لذت میبرن و دلشون نمیخواد تمومش کنن… من پیشنهاد میکنم مدتی باهاش زندگی نکنین.. چون معلوم نیست دفعه بعد چه بلایی سر شما بیاره… بیاید پیش من
قول میدم وضع بهتر بشه… اون شب موضوع رو با مهدی در میون گذاشتم… اول گوش داد و حرفی نزد. منتظر موندم ببینم نظرش چیه؟ مشت هاشو گره کرده بود و سرش پایین بود. گفتم: مهدی تو آدم خوبی هستی میدونم گناهی هم نداری این یک بیماریه باید معالجه بشی… با افسوس گفت: ازت انتظار نداشتم برای همچین موضوع کوچکی بری دکتر و منو متهم به مریضی بکنی… من سادیسم ندارم… فقط زیاد تو رو دوست دارم.. گفتم: موضوع کوچک؟ چی داری میگی؟ آدم کسی رو که دوست داره آزار میده؟ تو منو کتک میزنی …