رمان مخمصه باران
عنوان | رمان مخمصه باران |
نویسنده | کوثر شاهینی فر |
ژانر | عاشقانه، انتقامی، هیجانی، معمایی |
تعداد صفحه | 1355 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان مخمصه باران اثر کوثر شاهینی فر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
ارزان فروختم دخترانگی ام را، هم خوابه مردی شدم که حتی او را نمیشناختم، در این منجلاب هوس و گناه دست و پا زدم، قصد کشتن خود را داشتم که فهمیدم باردارم، فلاکت به اوج خودش رسید که من دخترکی مادر شده با شناسنامه سفید و بکر، بزرگترین حقیقت دروغ زندگی ام را فهمیدم، اطرافیانم که آن ها را خانواده میپنداشتم، گرگانی در لباس سفید بره بودند که مرا در این لجن همراهی کرده، تاوان خواهند داد تا آن قطره قطره خونی که از چشمانم بارید… فرزندی که از وجودم گرفته شد من زنی که به قعر جهنم کشیده شده همه را با خود دفن خواهم کرد …
خلاصه رمان مخمصه باران
از جام بلند میشم از اتاق بیرون میزنم دستم رو جلوی دهنم نگه داشتم تا برسم به سرویس بهداشتی وقتی میرسم هر چی از صبح نخوردم بالا میارم نفس نفس میزنم و من این مدت خیلی مرد بودم که نمردم آوردن چیزی نیست… صدای راحله رو میشنوم پشت سرم… دنبالم راه افتاده: وا باران چی شده؟ چی خوردی؟ کاش همه چیز به خوردن و نخوردن چیزی بود کاش دلیلش چیزه دیگه بود اینکه اشک و عق زدنم یکی بشه بیشتر درد داره. من حالم خوب نیست و به زور سر پا میشم. -خ خو.. اما نمیتونم
سرپا شم راحله تند ازم دور میشه میره تا سر راه پله ها و جیغ مانند و استرس وار میگه: مامان مامان با توام. ماماااان… بی جون تکیه میدم به دیوار کنار ورودی سرویس… نگو نگو لعنتي به سحر چیزی نگو… در واقع این چیزا التماس های ریخته شده توی نگاهمه وگرنه که نمیتونم حرف بزنم… بند دلم انگاری که میلرزه صدای سحر از پایین میاد: ها چی شده نصف شبی؟ -مامان حالش خوب نیست بیا باران رو میگم. صدای پای خاله سحر رو میشنوم و تهش بالا اومدنش با دیدنم روی گونهش میکوبه و میگه:
خدا منو مرگ بده چی شده؟ جلو میاد تا رو به روم و خم میشه توی صورتم: باران باران چی شده بچه؟ بچه؟ خبر داره دارم مادر میشم؟ دلم میخواد بمیرم بی جواب میمونه سوالش من نای سرپا موندن ندارم استرس وار میگه: رنگو روش پریده راحله پدر سگ زنگ بزن آژانس بیاد بریم درمانگاه زود باش. صدای ملودی اروم موبایل میاد از توی اتاق میشناسمش همون زنگ خور موبایلی که توی بیمارستان شنیده بودم! گوشیش داره زنگ میخوره سحر ترسیده خیلی ترسیده و خم میشه بازوم رو نگه میداره بلندم میکنه …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 24/09/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
نویسنده در این رمان نشون داد که از کوزه طراوت همانکه در اوست
یعنی همه ی شخصیت های رمان هرزه بودن الی یه مرد که در آخر هم همون هم تخم حرم درست کرده بود و لاشی بودنش رو نشون داد کل افراد این رمان و تیر طایفه ش هرزه و بی بند وبار بودند و یه آدم حسابی و کار درست توشون نبود جای تعجب داشت
کاش هرچه زودتر بزارینش