رمان حصاری بخاطر گذشته ام

عنوانرمان حصاری بخاطر گذشته ام
نویسندهن.مهرگان
ژانرعاشقانه، معمایی، انتقامی
تعداد صفحه651
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان حصاری بخاطر گذشته ام اثر ن.مهرگان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

آریسا موحد، دخترکی زخم‌خورده از گذشته، میان سه مرد با سرنوشتی گره‌خورده دست‌وپنجه نرم می‌کند: مردی از جنس عدالت، عاشق و شکست‌خورده؛ نامردی شیطانی، بی‌رحم و بی‌همتا؛ و مردی خطاکار، اما پاک‌دل. سرنوشت، کدام را برای قلب زخمی او برمی‌گزیند؟ …

خلاصه  رمان حصاری بخاطر گذشته ام

تو خونه‌ی یسنا منتظر شاهین بودیم و خودمون رو مشغول خوردن کیک و شیر کرده بودیم با بقیه هماهنگ شده بودیم و منتظر اطلاع رسانی به شاهین بودیم. بخاطر حساسیتش می‌ خوام با کلک ببرمش به بچه ها سپردیم خودشون برن ما هم بعدا میایم من هم از ترس اینکه یسنا تنهایی ازپس شاهین بر نیاد پیشش موندم تو راه به سر برای برداشتن وسایلم میریم خوابگاه. نیم ساعت و با شوخی و خنده گذروندیم بالاخره در خونه باز شد ما بعد کلی انتظار قامت شاهین رو دیدیم. تا نگاهش به ما افتاد گل از گلش شکفت و هیجان زده گفت: به به، چه عجب ما شما مادمازل‌ها رو دیدیم بانو آریسا خوش اومدی، به فکر دلتنگی ما نیستی سال به سال پیدات نمیشه. خودش از

جملش خندش گرفت آخه من حداقل واسه یک ساعتم که شده به روز در میون میام خونشون دیگه صاحب خونه ای شدم برای خودم. طبق نقشه ای که تو ذهنم کشیده بودم شاهین و یسنا رو تنها گذاشتم و رفتم توی اشپزخونه کاملا طبیعی مثل همیشه رفتار کردم همون بهتر که به یسنا نگفتم مگرنه از همون لحظه اول با ضایع بازیاش نقشه رو لو می‌داد دخترک خنگ، همیشه نقشه ها رو نقش بر آب می‌کرد. از توی یخچال بطری آب آلبالو رو بیرون کشیدم و یه لیوان ریختم برای شاهین حدودا به اندازه سه تا لیوان دیگه داخل بطری بود، باید یه جوری تمومش می‌کردم. من که گنجایش سه تا لیوان و ندارم روی صندلی میز ناهار خوری نشستم و اطرافو برانداز کردم. نگاهم روی سبد

پیکنیکمون موند. لبخند عمیقی روی لبم نشست. با کمی گشت توی کابینت‌ها بالاخره یه قمقمه کوچیک پیدا کردم بقیه آب آلبالو رو ریختم توش و قمقه رو انداختم تو سبد. حالا موقع اجرای نقشم بود. ورق قرص لرز پام رو از توی جیبم بیرون کشیدم و پنج تاش رو توی اب میوه حل کردم حیف قرصای عزیزم پنج شب خواب راحت من بودنا! حالا باید بریزم تو شکم این نره غول تا بیهوش شه و ما به گردشمون برسیم. چن تا قالب یخ هم توش انداختم و بعد از کمی هم زدن لیوان رو برداشتم و با لبخند خبیثی به سمت شاهین جون رفتم. همزمان با ورودم به پزیرایی دو کرکس عاشق از اتاق بیرون اومدن. معلوم نیست چه کارایی اون تو انجام دادن. به خودم تشر زدم خوب زن و شوهرن دیگه …

دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است

دیدگاه کاربران درباره رمان حصاری بخاطر گذشته ام
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها