دانلود رایگان رمان خودشکن اثر مونا امین سرشت (مونا۶۷)
دانلود رمان خودشکن اثر مونا امین سرشت (مونا ۶۷) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آیه در یک حادثه هوایی پدرو مادرش رو با هم از دست میده و زمان تشخیص هویت اون ها از طریق آزمایش دی ان ای متوجه میشه که فرزند واقعی والدینش نبوده. در وصیت نامه پدرش، به این موضوع اشاره میشه اما چیزی از جزئیات نگفته. آیه سعی میکنه با کمک نشونی های توی وصیت نامه دنبال خانوادهی اصلیش بگرده. توی زندگی جدیدش با مردی آشنا میشه که بخاطر غرور و همینطور رقابت با پدرش، دست به کارهای اشتباهی زده و خودش هم به درستی کارهاش ایمان داره… کارهایی که آیه از اساس با اون ها مشکل داره …
خلاصه رمان خودشکن
خم شد و دست هایش را از آرنج به حفاظ فلزی اسکله تکیه داد. دلش لک زده بود برای زل زدن به آبی های وسیعی که ذره های موج در آن دیده نمیشد. نفس عمیقی کشید و هوای دریا را به ریه فرستاد. سهراب کنارش ایستاد و بطری آب معدنی را سمتش گرفت. -همین چند ماه یه بار اومدن های تو هم نبود، تنهایی من رو میکشت اینجا. پهلویش را همراه آرنج دست چپش به حفاظ تکیه داد. -باورت نمیشه ولی من این جزیره رو فقط با تو گشتم. نزدیک دو ساله اینجام و فقط جاهایی که با هم رفتیم رو میشناسم. حالا هم که داره تموم
میشه و باید برگردم. نیشخند پاکان ردیف دندانهای سفیدش را به نمایش گذاشت. -این که اهل گشتن نباشی رو باورم میشه، ولی اینکه دو سال رو تنهایی سر کرده باشی نه چشمان سهراب با تعجب گرد شد اما پاکان بی توجه به این حالت سهراب و با خنده بیشتری ادامه داد: نگو که کل این دو سال رو مثل بچههای خوب و سربه راه فقط رفتی بیمارستان و برگشتی نشستی پای مقاله نویسی و تحقیقاتت اونم با اون همه دکتر و پرستار خوش بر و رو که منتظر یه گوشه چشم از جنابعالی آن که سر طناب رو بکنن تو چشمت. -هفدهم!
چشمان سهراب هنوز هم گشاد مانده بودند اما با آخرین جمله پاکان قهقههای سر داد و میان خندهاش گفت: به جون مامانم من همون بچهی خوب و سر به راهی هستم که میگی. پاکان دوباره سمت دریا برگشت و در حالی که سعی میکرد خنده اش را قورت دهد سر تکان داد. -آها! -پس بگو چرا نمرهی چشمت هی داره بیشتر میشه. سهراب نگاهی به پشت سرش انداخت تا مطمئن شود کسی آن دور و برها نایستاده باشد و میان خنده غرید: تو آدم نمیشی نه؟ حتماً واسه همونه که تو چشمات مشکل نداره و مثل تلسکوپ همه چی رو میبینی؟
این رمان واقعا عالی بود قلم نویشنده خیلی خوب بود ولی هر بلایی سر سایه اومد بد بود ولی خب الانم همچین آدم هایی هستن دیگه.