دانلود رایگان رمان عدل و ستیز اثر نگین جمالی (نویسنده انجمن رمانبوک)
دانلود رمان عدل و ستیز اثر نگین جمالی (نویسنده انجمن رمانبوک) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
“عدل و ستیز” روایت زندگی زنی ناعادل و کینهاندوز به نام زهره سپهوند است که برای انتقام از قاتل همسرش، نادر تاجآبادی، دست به کارهای غیرمنصفانهای میزند. کمک گرفتن از وکیل رشوه و پارهگیر نادر، گرچه ابتدا به نفع اوست؛ اما در آستانهی رسیدن به هدف همه چیز را به هم میریزد. زهره در ادامهی داستان چه تصمیمی میگیرد؟ سرنوشت اهالی عدل و ستیز، به دست او چگونه رقم خواهد خورد؟
خلاصه رمان عدل و ستیز
تشییع جنازه پروانه دیدنی بود نادر با شانه هایی افتاده، صورتی رنگ باخته و چشمانی کبود از گریه به مزار او مینگریست و زهره نمیتوانست سرمای نگاهش را از خیره شدن به قاتل همسرش پنهان کند گرچه هنوز مرگ پروانه آزارش میداد اما او مُردن آن زن را نیز از چشم شوهر بی لیاقتش نادر میدید… پریا در آغوش برادر دوازده ساله اش به سر میبرد و پسرک نه سالهی نادر آرام گریه میکرد. گریه و صدا زدن هایش هر از چندگاه چشمان زهره را به اشک می انداخت ولی نمیدانست چرا نمیتواند گریه کند؛ فقط بغض بود و بس! لباس های سیاه توی ذوق میزدند.
دلها از غم آن بچه های بی مادر مچاله بود و پریا، هزاران بار در خود میمرد و توان دم زدن نداشت. زهره زبان روی لب هایش کشید و کمی از آنجا دور شد. رفتاری که آن روز با پروانه داشت برایش غیر قابل هضم بود از حرف هایی که به او زده پشیمان شده بود، اما ندامت اکنون دیگر فایده ای نداشت. گوشه ای نشست و سرش را در دو دستش فشرد مدام حرف های خودش را میشنید. دادگاه حکمش رو داده اگه اعدامش کنن کی خرج بچه هاش رو میده؟ خانم به قرآن تا آخر عمر کلفتیت رو میکنم بگذر؛ به خاطر بچه هاش بگذر، خواهش میکنم التماست میکنم بگذر.
چشم های پرخونش را به بچه های پروانه دوخت. بغض بیشتر اذیتش کرد. نفس لرزانی کشید که صدای زنی را در نزدیکی خود شنید: دلایلم برات کافی نبود که اینجا نشستی؟ سرش محکم بالا انداخته شد و نگاهش به نگاه میخکوب شده ی وکیل گره خورد. او اینجا در بهشت زهرا چه می کرد؟ از کجا ماجرای قتل پروانه را متوجه شده بود؟ کمی خیره او را نگریست و سپس رو گرفت. -بهت که گفتم دیگه هیچ وقت مسیرمون به هم نخوره، نکنه یادت رفته؟ پس تا اون روی سگم بالا نیومده از اینجا برو وکیل بی توجه به حرف های زهره که بوی تهدید میدادند گفت …