دانلود رایگان رمان نبض جان اثر هلیا کدیور
دانلود رمان نبض جان اثر هلیا کدیور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
جانا که در رشته ی داروسازی تحصیل میکند به دکتر فواد پارسا، دوست صمیمی برادرش و همبازی کودکی خودش دل داده است، غافل از اینکه این حسِ دو طرفه است! وارد رابطهی آشنایی با میعادی میشود که دچار شک و بدبینی هست! این قضیه این سه نفر را به چالش میکشد و با سفری که میروند گذشتهی میعاد فاش میشود …
خلاصه رمان نبض جان
طلبکار به من زل زده بود. من هم مثل خودش طلبکار در چشمانش خیره شدم! پاشا میگفت موقع عصبانیت چشمانم وحشیتر و براقتر میشدند! به طرف دستانم که روی میز درهم گره خورده بودند متمایل شدم: خب… منتظرم جناب جابری.. با لحن خودم گفت: منتظر چی هستید خانم حکمت؟
پلکم را کوتاه به هم فشردم: به نظرتون من بیکارم بشینم اینجا و شما رو نگاه کنم؟ … پایش را از روی پای دیگرش برداشت و همزمان که کف دستهایش را به هم میکوبید، نیشخندی زد: نمیدونم شاید … دقیقا مثل بمبی که شماره
معکوسش تمامشده صبرم تمام شد و منفجر شدم: آقای جابری! شما خودتون توی این رشته تحصیل کردید! شما مسؤل کنترل کیفی داروهای تولیدی هستید! در جریانید که کار ما با جون آدمهاست؟ گزارش هایی که رد کردید با هم مطابقت نداره! اگر این دارو وارد بازار میشد میدونستین در اینجا رو تخته میکردن؟ آبروی چندین و چند سالهی پدرم زیر سوال میرفت! اصلا اینا به درررک ممکن بود جون چند نفرو بگیرید! واااای خدایا فکرشم نابود کنندست چهرهاش کمی خشمگین و شاید هم مضطرب شده بود: خانم محترم
شلوغش نکن خطا بود، پیش میاد! تا وقتی پدرتون بودن مشکلی نبود تو این چند ماه که شما اومدید ما همش به مشکل خوردیم! مدیریت غلط و بیلیاقتی خودتونو گردن من نندازید! بلند و محکم گفتم: آقای محترم اولا حد خودتو نگه دار ثانیا فکر نکن پدرم نیست ما از پس کارخونه بر نمیایم! من رشته ام دارو سازیه دارم درسشو میخونم به مدیریت خودمم اطمینان دارم دو سال هم کنار پدرم راه و چاه همه چیو یاد گرفتم از مدیریت سخت آقای پارسا هم که نگم… خودتون به اندازه کافی دیدید! این چندماه هم اگر به مشکلی خوردیم …
خیلی قشنگ بود ولی من تا اخر رمان دلم میخواست به نقش دوم رمان برسه اصلا اون شخصیت از یه جایی بدجور مظلوم شد