کتاب الفبای خانواده

دانلود رایگان کتاب الفبای خانواده اثر ناتالیا گینزبورگ

دانلود کتاب الفبای خانواده اثر ناتالیا گینزبورگ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

الفبای خانواده، رمانی نوشته ی ناتالیا گینزبورگ است که اولین بار در سال 1963 منتشر شد. در این رمان به یاد ماندنی، خانواده ای ایتالیایی با همه ی روتین ها، عادات، دیوانگی ها، تکه کلام های مخصوص و داستان های تلخ و شیرین خود جان می یابند. پدر خانواده، گیسپه لوی نام دارد که دانشمند است و با کار خود زندگی می کند. گیسپه یهودی است و همسری کاتولیک به نام لیدیا دارد؛ البته هیچ کدامشان مذهبی نیستند. آن ها در شهر صنعتی تورین زندگی می کنند و با گذشت سال ها، شاهد این هستند که فرزندانشان، نگرش مختص به خود را درباره ی پزشکی، ازدواج، ادبیات و سیاست پیدا کرده اند. کتاب الفبای خانواده همچنین به اوضاع و احوال ایتالیای تحت حکومت موسولینی نیز می پردازد. لوی ها، به شکلی سرسختانه ضدفاشیسم هستند و همین موضوع، مشکلاتی را بر سر راهشان به وجود خواهد آورد …

خلاصه کتاب الفبای خانواده

يك سال كه بخصوص بی پول بودیم فکر کردم که باید تابستان را در شهر بمانیم اما بعد در آخرین لحظه خانه ای پیدا شد که کرایه اش کم بود، خانه ای بدون برق با چراغ های نفتی در نزدیکی دهکده ای به نام «سنت یا کوادا یاس ۱۹ حتماً خيلي كوچك و ناراحت بود، چون مادرم تمام آن ،تابستان کاری نمی کرد غیر از گفتن «عجب طویله ای لعنت بر سنت یا کوادا یاسی امکانات ما محدود میشد به چند کتاب هشت یا ده جلد که در لفاف چرمی قرار داشت شماره هایی از نمیدانم کدام هفته نامه با معما جدول و داستانهای ترسناک، یکی از دوستهای برادرم آلبرتو ۲۰ به نام «فرینکو ۲۱ آنها را به ما قرض داده بود.

تمام تابستان را با کتابهای فرینکو گذراندیم بعد مادرم با خانمی آشنا شد که در خانه مجاور سکونت داشت وقتی پدرم ،نبود، با هم به حرف زدن می پرداختند، پدرم میگفت باز کردن باب معاشرت با همسایه ها نگر و بازی است ،اما از آنجا که بعد معلوم شد این خانم «خانم گیران ۲۲ در تورینو توی همان ساختمانی که فرانسس زندگی میکند سکونت دارد و دورادور او را میشناسد معرفی کردنش به پدرم ممکن شد و پدرم هم با آن خانم خیلی مؤدبانه رفتار کرد.

در واقع پدرم همیشه نسبت به غریبه ها خیلی بدبین و بی اعتماد بود و هراسان از اینکه شاید آدمهای دورویی باشند؛ اما به محض اینکه با آنها دوستی مشترك، هر چقدر هم دور پیدا میکرد فوراً اعتمادش جلب میشد. کار مادرم شده بود تعریف کردن از خانم گیران سر میز غذاهایی می گذاشت که از خانم گیران یاد گرفته بود هر وقت صحبت از خانم گیران میشد، پدرم می گفت: «ستاره ای نو طلوع میکند یا تنها «ستاره ای نوه، او به هرهوس تازه ما با این جمله تمسخر آمیز خوش آمد میگفت …