دانلود رایگان کتاب جهالت اثر میلان کوندرا
دانلود کتاب جهالت اثر میلان کوندرا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پس زمینه ماجراهای دو شخصیت اصلی رمان – ایرنا و یوزف – نوستالژی است: درد جهل، آگاهی بر اینکه دور از آن ها خبری هست که از آن بیخبرند. در خلال یک ملاقات عاشقانه میان ایندو روشن میشود که حتی خودشان هم کاملا بیاد نمیآورند که بودهاند و حتی شاید نادیده میگیرند که چه کسانی هستند. بر این اساس، بازگشت آنها به سرزمین گمشده شان، که مدتها پیش از آن مهاجرت کرده اند، راهی متفاوت در پیش میگیرد. عشق در یک زمان آغاز میشود و هم زمان پایان میگیرد: این ملاقات تکرارناپذیر است، اما همین عشق زودگذر است که به بازگشت آنها معنا و ریشه میبخشد …
خلاصه کتاب جهالت
در طول بیست سال غیبت اولیس اهالی ایتاکا خاطرات زیادی از او در یاد نگه داشته بودند، اما دلشان برایش تنگ نمیشد، در حالی که اولیس درد دلتنگی را احساس میکرد هر چند هیچ چیز به یاد نمیآورد. در صورتی میتوانیم این تناقض عجیب را درک کنیم که بدانیم حافظه، برای آن که خوب عمل کند به تمرین مداوم و بیوقفه نیاز دارد: خاطرات، اگر گاه گداری در گفت و گوهای میان دوستان برانگیخته نشوند، می روند. هم وطنان مهاجری که دسته دسته جمع می شوند و به گونه تهوع آوری این داستان ها را تکرار میکنند،
مانع فراموشی داستان ها میشوند اما آنها که مانند ایرنا و اولیس هم وطنانشان را مرتب نمیبینند در فراموشی سقوط میکنند هرچه دلتنگیشان شدیدتر باشد بیشتر از خاطره تهی میشوند اولیس هر چه بیشتر غم غربت میخورد، بیشتر فراموش میکرد چرا که غم غربت فعالیت حافظه را تقویت نمیکند خاطرات را بر نمی انگیزد به خودش اکتفا می کند، به احساس خودش غرق در رنج خودش همان گونه که هست. اولیس پس از غلبه بر گستاخانی که میخواستند با پنلوپه ازدواج کنند و بر ایتا کا حکومت کنند خود را ناچار به زیستن
با مردمی دید که از آن ها هیچ نمیدانست. این مردم برای چرب زبانی، بارانی از تمامی خاطراتی بر سر اولیس باریدند که از دوران پیش از رفتن او به جنگ، به یاد داشتند. و وقتی متوجه شدند که برای اولیس هیچ چیز جالب تر از خود ایتاکا نیست چه طور وقتی دیده بودند او پهنه های وسیع دریاها را پشت سر گذاشته تا به آن جا بازگردد، فکرش را نکرده بودند؟ بنا کردند به له کردن اولیس با ماجراهایی که در دوران غیبتش رخ داده بود و مشتاقانه میخواستند به تمام پرسش هاش پاسخ بدهند برای اولیس هیچ چیز کسل کننده تر از این نبود …