دانلود رایگان کتاب راهی به بهشت نیست اثر چارلز بوکوفسکی
دانلود کتاب راهی به بهشت نیست اثر چارلز بوکوفسکی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
نوشتههای بوکوفسکی به شدت تحت تأثیر فضای لس آنجلس، شهری که در آن زندگی میکرد قرار گرفت. او اغلب به عنوان نویسندهٔ تأثیرگذارِ معاصر نام برده میشود و سبک او بارها مورد تقلید قرار گرفتهاست. بوکوفسکی، هزاران شعر، صدها داستان کوتاه، و ۶ رمان، و بیش از پنجاه کتاب نوشته و به چاپ رسانده است …
خلاصه کتاب راهی به بهشت نیست
آرزوی رابرت، زمانی که در رویاهایش غرق میشد، این بود که یک شب، یواشکی داخل موزهی موم برود و شب هنگام، با عروسک های مومی زن، عشق بازی کند. با این وجود، این کار خطرناکی بود. خودش را محدود کرده بود به چیزهای فانتزی با مجسمه ها و مانکن ها و در دنیای فانتزی خودش زندگی میکرد یک روز وقتی پشت چراغ قرمز ایستاده بود، نگاهش به در یک مغازه افتاد. از آن مغازه هایی بود که همه چیز میفروختند: آلبوم های موسیقی، مبل، کتاب و خرت و پرت. مانکنی را در یک لباس بلند قرمز دید یک عینک بدون قاب به
چشمانش بود و البته خوش اندام هم بود. توپر و جذاب و خیلی به کار میخورد. بعد چراغ سبز شد و مجبور شد که به رانندگی ادامه دهد. رابرت یک بلوک آن طرف تر پارک کرد و به مغازه برگشت. کنار کیوسک روزنامه فروشی ایستاد و به مانکن نگاه کرد. چشمانش به شدت واقعی بودند. رابرت رفت داخل مغازه و به ردیف آلبوم ها نگاه کرد. حالا به مانکن نزدیکتر شده بود و دزدکی نگاهش کرد. او حتی یک کفش پاشنه دار هم داشت. رابرت تا حالا چنین مانکنی را ندیده بود. دختر فروشنده جلو آمد و پرسید: میتونم کمکتون کنم، آقا؟
_دارم نگاه می کنم، خانم. _اگه چیزی نیاز داشتین، منو صدا کنین. _حتماً. رابرت به سمت مانکن برگشت. برچسب قیمت نداشت. البته تعجب هم داشت اگر او برای فروش می بود. به سمت ردیف آلبوم ها برگشت. یک ارزان برداشت و آن را از دختر خرید. دفعه ی بعد که او به مغازه آمد، مانکن سرجایش بود. رابرت کمی گشت و یک مقدار خرت و پرت خرید و بیرون رفت. بار سوم که به مغازه آمد از دختر پرسید: این مانکن فروشیه؟ -مانکن؟ _بله مانکن. _میخواید بخریدش؟ _بله، شما فروشنده اید، مگه نه؟ مانکن فروشیه؟ _یک لحظه …