رمان سرنوشت هیلدا

عنوانرمان سرنوشت هیلدا
نویسندهشین_لام
ژانرعاشقانه، معمایی
تعداد صفحه760
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان سرنوشت هیلدا (جلد اول) اثر شین_لام به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

هیلدا غوطه ور در گذشته تلخ خود و رحمانی که ترس آینده اونو اسیر خودش کرده بود. هر دو قسم خورده برای دفاع از میهن، همراه و هم پای هم پا گذاشتند در پرونده مجهول مهراب خان …

خلاصه رمان سرنوشت هیلدا

غم بزرگی داخل دلم نشست بود، غم چهارده ساله ای که کهنه نمی‌شد… غمی که فراموش نمی‌شد… این غم این عذاب وجدان سالیان سال بود که یخم گرفته بودن، ول نمی‌کردن سال های سال بود که بی خیالم نمی‌شدن… همه می‌گفتن من مقصر نیستم شاید هم همینطور باشه شاید من بی تقصیر بودم… اما با این حال باز هم آخرین سه شنبه سال دلم می‌گرفت روزی که برای همه روز خوشی بود برای من رقم خوردن یک روز تلخ بود… یک حادثه تلخ. گوشه گیر شده بودم توی این روز  مثل هر سال. کاش میشد

این روز نفرت انگیز سریع تر تمام شود… این روز تن من می‌لرزوند من را به هراس وا می داشت… صدای ترقه هایی که همه را به خوشحالی وا می‌داشت… رقص شعله های قرمز و آبی آتش که همه را مجذوب خود می‌کرد خاطرات تلخ آتش سوزی یتیم خانه می‌انداخت… خاطراتی که شب ها هر شب و هر شب میهمان خواب هایم می‌شدند سرم را آرام تکان دادم و آرام شقیقه هایم را ماساژ دادم که با صدایش به خودم آمدم: هيلدا حالت خوبه؟ نگاهی بهش انداختم الآن بهترین فرصت بود: راستش نه خوب

نیستم سرم خیلی درد می‌کنه، فکر کنم من نتونم بیام. نوچ نوچی کرد رفت سمت کشو. -آخه دختر من نمی فهمم تو چرا یکم به فکر سلامتی خودت نیستی؟ خوب این قرص میگرن سروقت بخور که این طوری حالت وخیم نشه‌. بعد قرص ها را با یک لیوان آب به طرفم گرفت. قرص و لیوان آب ازش گرفتم. -نگران نباش چیز مهمی نیست یکم استراحت کنم حالم خوب میشه. یکی از ابرو هایش را بالا انداخت. استراحت؟! چشمام را به علامت مثبت باز و بسته کردم که گفت: هيلدا یادت رفته که با سه ساعت دیگه میریم گردش …

دانلود رمان سرنوشت هیلدا
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان سرنوشت هیلدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساجده هستم
ساجده هستم
1 سال قبل

موضوع داستان خوب بود ولی سبک نوشتاری بد بود.