رمان دنیای شگفت انگیز ربهکا (در سفر)
عنوان | رمان دنیای شگفت انگیز ربهکا (در سفر) |
نویسنده | سوفی کینزلا |
ژانر | عاشقانه، طنز، فمنیسم، خارجی |
تعداد صفحه | 264 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان دنیای شگفت انگیز ربهکا (در سفر) اثر سوفی کینزلا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سوفی دختری شاد و سرزنده که حالا برای سفری آماده میشود، با نگرانی در مورد اینکه چه چیز با خود ببرد، وسایل ضروریاش را چگونه جمع آوری کند و بدون اضطراب و در کمال آرامش راهی شود. سفری جذاب به شهری با شکوه، نیویورک، پیشنهاد کاری خوبی که هر کسی را به وجد میآورد، خب سوفی هم از این قاعده مستثنی نیست …
خلاصه رمان دنیای شگفت انگیز ربهکا (در سفر)
سر پیچ خیابان خودمان که رسیدم درنگ کردم و یک جا به جایی در ساکهای خریدم انجام دادم باید بگویم همه را در یک ساک خرید فروشگاه بنت جا دادم و آنقدر آنها را فشار دادم تا چیزی دیده نمیشد. موضوع این نبود که من چیزی را پنهان میکردم فقط… فقط ترجیح میدادم تنها با یک ساک خرید در دستم وارد خانه شوم. من به نوعی امید داشتم بدون اینکه سوزی مرا ببیند به اتاقم بروم. ولی همینکه در را باز کردم دیدم او در سرسرا روی زمین نشسته است و چیزی را بسته بندی میکند. او گفت: سلام. کفشها را خریدی؟ با گشاده رویی جواب دادم: بله، دقیقا درست اندازه و رنگی که
میخواستم. -آنها را نشانم بده. از سر بیاعتنایی گفتم: صبر کن تا آنها را از جعبه بیرون بیاورم. سعی میکردم آرامشم را حفظ کنم اما میدانستم ظاهری خطاکار دارم. من حتی تقصیر کارانه قدم برمیداشتم. ناگهان سوزی گفت: بکس، داخل آن ساک چه چیز دیگری هست؟ آن نمیتواند فقط یک جعبه کفش باشد. من طوری که انگار تعجب کرده بودم چرخیدم و گفتم: ساک؟ اوه، این ساک! ا… فقط چند تا خرت و پرت خودت که میدانی… خُرده ريز. سوزی دست به سینه شد و قاطعانه نگاهم کرد. من برگشتم و خطاکارانه به راه افتادم. او گفت: نشانم بده. من شتابزده گفتم: خیلی خوب،
گوش کن میدانم که گفتم فقط یک جفت. اما قبل از اینکه عصبانی شوی فقط نگاه کن. دست بردم داخل ساک دومین خرید و یک لنگه از صندلهای نارنجی را بیرون آوردم: تو فقط این را ببین. سوزی که به کفش خیره شده بود گفت: وای خدایا این واقعا خیره کننده است. او کفش را از دستم گرفت و چرم نرم آن را نوازش کرد ولی بعد آن حالت قاطعانه و مصمم به صورتش برگشت: واقعا به اینها احتیاج داشتی؟ در دفاع از خودم جواب دادم: بله! دست کم به فکر احتیاجم در آینده بودم خودت که میدانی… یک جور سرمایه گذاری است. -سرمایه گذاری؟ -بله. به عبارتی پس انداز است …
- انتشار : 06/02/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403