دانلود رایگان رمان گردنبندم را پیدا کن اثر سوفی کینزلا
دانلود رمان گردنبندم را پیدا کن اثر سوفی کینزلا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
در مراسم تدفین سیدی لنکستر (Sadie Lancaster) خالهی صد و پنج سالهی پدر لارا، ناگهان روح سیدی به شکل دختری جوان مقابل لارا ظاهر میشود و از او سراغ گردنبندش را میگیرد. در جریان جستجوی گردنبند، ماجراهایی جالب و هیجان انگیز رخ میدهد، رازهایی مخوف فاش میشود، خیانت ها برملا میشود، عشقی گم شده پیدا میشود و در نهایت، لارا بهترین دوست زندگیاش را کشف میکند …
خلاصه رمان گردنبندم را پیدا کن
اینطور که معلوم بود در ادارهی پلیس مسألهی قتل را کاملاً جدی میگرفتند. میبایست این را حدس میزدم به اتاقی فرستاده شدم که میزی داشت با صندلیهای پلاستیکی چند پوستر هم بر دیوار بود که هشدار میداد اتومبیلتان را قفل کنید. فنجانی چای به من دادند و برگهای که آن را پر کنم. یک پلیس زن هم به من گفت که بازپرس چند دقیقه دیگر میآید تا با من صحبت کند دچار هیجانی هیستریک شده بودم و دلم میخواست بخندم یا از پنجره فرارکنم همین که در بسته شد پرسیدم “حالا به بازپرس چه بگویم؟ من که چیزی در مورد تو نمیدانم بگویم که چطور به قتل رسیدی؟ با ضربهی یک
شمعدان آن هم در اتاق سرگرمیهای آسایشگاه سالمندان؟” به نظر نمیرسید که سیدی حتی صدای مرا شنیده باشد بر لبهی پنجره نشسته بود و پاهایش را تاب میداد هر چند وقتی دقیقتر نگاه كردم متوجه شدم که اصلاً با لبهی پنجره تماس ندارد و انگار بالای آن در هوا معلق بود او رد نگاهم را دنبال کرد و اخمهایش را در هم کشید به دقت خودش را جابه جا کرد تا بالاخره بر لبهی پنجره قرار گرفت بعد دوباره شروع کرد به تاب دادن پاهایش. قاطعانه به خودم گفتم او فقط در ذهن من است بیا منطقی باشیم. اگر او تنها ساختهى ذهن من باشد پس ذهنم میتواند خودش را از شرّ او خلاص کند.
نفسم را در سینه حبس و مشتهایم را گره کردم به ذهنم فشار آوردم. -از اینجا دور شو برو از اینجا برو. سیدی به من نگاه کرد و شروع کرد به خندیدن تو واقعا آدم عجیب و غریبی هستی. دلت درد میکند؟ خواستم متقابلاً جوابی به او بدهم اما در باز شد و واقعا دردی در دلم پیچید. بازپرس بود. لباسی شخصی به تن داشت اما در این لباس ترسناکتر بود تا در اونیفورم پلیس اوه خدای بزرگ واقعا به دردسر افتاده بودم. دستش را به طرفم دراز کرد و گفت: “لارا من بازپرس تحقیقات، جیمز هستم.” قدبلند و چهارشانه بود موهایی تیره و حرکاتی چابک داشت. “سلام از ملاقات شما خوشوقتم” …