دانلود رایگان رمان بانوی رنگی اثر شیوا اسفندی
دانلود رمان بانوی رنگی اثر شیوا اسفندی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت دارد خودش را به دوقلوهای شمس نزدیک کند او سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشود، جسد برادرش را کنار رودخانه فشم پیدا میکنند! حالا او جدا از کار و دستور، یک انگیزه شخصی هم دارد، انتقام از دو برادر شمس، قاتلای برادر عزیز تر از جانش …
خلاصه رمان بانوی رنگی
به دفتر که میرسم دست لرزونم میره بالا که در بزنم اما صدای سرهنگ رو میشنوم. -بیا تو. درو باز میکنم و احترام میزارم منتظر عادت همیشگیش که تکون دادن سرشه نمیشم دهن باز میکنم که اجازه نمیده و به حرف میاد. -سرپیچی از دستورات، به خطر انداختن ماموریت پرخاش، تصمیم بی منطق، قاطی کردن احساس و بی احترامی به مافوق، بشمارم يا كافيه؟ چشمام و برای گرفتن ذرهای ارامش میبندم و باز میکنم. -ماموریت برای نیرویی که تازه برگشته، ندادن خبر مرگ برادرم و از همه مهمتر دفن کردنش بدون حضور من، من چی سرهنگ بشمارم یا کافیه؟ دستی به ریشش میکشه،
متفکر اما مثل همیشه خونسرد برعکس من که اسفند روی آتیشم. چشم از نگاهش میگیرم و سرم و پایین میندازم که بدونه برای این تند خوییم چقدر شرمنده ام. -من فقط برادرم و میخوام چرا کسی نمیفهمه؟ -خیلی زورت اومده دو تا ماموریت پشت هم رفتی؟ یا مثلا فکر کردی اینجا بودی میتونستی برادرتو نجات بدی؟ خبرت میکردیم میتونستی بری خاکسپاری؟ نه نمیشد. مکثی میکنه و من میدونم که حرفش چیزی جز حقیقت هم نیست چون تا دو برادر زنده و آزادن، من نمیتونم سر خاک برادرم برم، سرهنگ ادامه میده هیچ کس اندازه تو از شایان شناخت نداشته، شما خیلی از
اطلاعات و باهم ردو بدل کرده بودید الان نوبت فاز دوم نبود اما مجبوریم بغضم و پس میزنم و با صدای ضعیف شده ای جواب میدم: حداقل اگه نمیتونستم و نمیتونم سرمزارش برم میتونستم تو سردخونه باهاش خداحافظی کنم نمیتونستم؟ اصلا چرا انقدر دیر بهم خبر دادید؟ نفسش و آه مانند بیرون میفرسته میدونم برای اونم سخته ولی نه به اندازه من. -شایان یادگار بود امانت بود دستم، میدونی چقدر برام عزیز بود. هر کی اینجاست میدونه زندگیشو کف دست گرفته این تویی که همیشه آرمان و اهدافت فرق داشته شایان با این رفتن مشکلی نداشته پس به خواسته هاش احترام بزار و …