دانلود رایگان رمان دلدار اثر کوثر جباری
دانلود رمان دلدار اثر کوثر جباری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان زندگی دختری که در روستا زندگی میکند و هنوز ازدواج نکرده و از این رو مورد تمسخر اهالی محله است، یک روز پسر معتاد محل مزاحمت ایجاد میکند برایش و دختر داستان هم یه سیلی به صورت او میزند، طبق رسم و رسوم اگه دختری به پسری دست بزند باید به عقدش در بیاید، اما خان محل این اجازه را نمیدهد و دختر رو برای سوگلی عمارتش خواستگاری میکند …
خلاصه رمان دلدار
وقتی در آن خانه قدم میزدم حس میکردم در محبس خانه گام برمیدارم من که به همان خانه کوچک کاهگلیمان راضی بودم، به شوهر نکردن هم راضی بودم؛ نمیدانستم تاوان چه چیزی را خدا از من میخواست بگیرد که این چنین مرا غرق منجلاب کثافت کرد میخواستم لب به گله باز کنم، گریه کنم، زجه بزنم بگویم جانم را بگیر اما به قول ننه زبانم حتی به کفر هم نمیچرخید. صدای خوانده شدن قرآن آمد، خوب بلد بودم، ننه تک و توک حفظ بود و مدام زیر لبش چهار قل میخواند، به سمت در طلایی رنگی که بزرکتر بود نسبت به
در های دیگر رفتم گوشم را به آن چسباندم، صدای طاووس بود، که داشت با سوز عجیبی قرآن میخواند، در آن مدتی که خانه خان بودم فهمیدم که بی آزارترین فرد آن خانه طاووس است، با هیچ کسی کاری نداشت حتی من، بیشتر اوقات در اندرونی خودش مینشست حتی پای سفره هم نمیآمد، ذرین دخت گفته که بعد از آمدن اشرف، او همه چیزش را از خان جدا کرد، فقط بخاطر آنکه نمیتوانست با سرشکستگی به سمت ایلش برگردد ماند و با هوویش ساخت، زن خوبی به نظر میآمد لااقل ازارش به من که نرسیده بود. از در فاصله
گرفتم تا کسی مرا نبیند، ناگهان در باز شد و طاووس با قیافه ای در هم نگاهم کرد. زبانم بند آمد؛ حتم داشتم. فهمیده بود که فال گوش ایستاده ام. _س س سلام. سری تکان داد، کاری داشتی؟ تندتند سرم را به چپ و راست تکان دادم: فقط با صدای خوندن قرآنتون کشیده شدم اینجا عذر تقصير لبخندی زد و از درب کناره گیری کرد: بيا داخل. تردید داشتم؛ اما ندانستم چرا وارد اطاقش شدم، اطاقی چهار برابر اطاق من با وسیله های اعیانی کتابخانه بزرگ گوشه میزش توجهم را جلب کرد پس طاووس سواد دار بود واقعا برایم جای تعجب داشت …