رمان انتخاب

عنوانرمان انتخاب
نویسندهسیمین دانشور
ژانراجتماعی، درام، داستان کوتاه
تعداد صفحه169
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان انتخاب اثر سیمین دانشور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

“انتخاب” یک مجموعه داستان کوتاه از سیمین دانشور است که در سال ۱۳۶۰ منتشر شد. این مجموعه شامل ۱۶ داستان کوتاه است که هر یک به موضوعات مختلفی می‌پردازند، اما در کل می‌توان گفت که به مسائل اجتماعی و انسانی می‌پردازند.

برخی از داستان‌های برجسته این مجموعه عبارتند از:

لقاء السلطنه: این داستان به طنز، ولخرجی‌ها و فخرفروشی‌های لقا السلطنه را به تصویر می‌کشد.
انتخاب: داستان نوجوانی که بعد از سال‌ها می‌فهمد پدر و مادرش او را به فرزندی پذیرفته‌اند و با چالش‌های هویتی روبرو می‌شود.
برو به چاه بگو: این داستان به مسئله ازدواج و مشکلات زنان در جامعه سنتی می‌پردازد.
ساواکی: داستان کوتاهی درباره یک مامور ساواک و عواقب کارهایش.
برهوتم: داستانی با مضمون تنهایی و انزوا در جامعه شهری.
باغ سنگ: داستانی درباره عشق و از دست دادن در دوران جنگ.

خلاصه رمان انتخاب

«تمام حرکت‌هایم در زمان برای نجات برادرم بود. تلفن که زنگ می‌زد به انتظار شنیدن صدایش بودم. نامۀ رستم فرخزاد به برادر در ذهنم رسوب کرده بود که: تو را ای برادر تن آباد باد… و به آنجا که می‌رسیدم: که این قادسی دخمه‌گاه من است، اشک امانم نمی‌داد. پستچی همچنان نامه‌ای از برادرم نمی‌آورد نه از قادسیه، نه از ترکیه، نه از عراق و نه از هیچ کجای دیگر. چقدر صدایی که آرزو داری بشنوی و نامه‌ای که انتظارش را داری می‌تواند در زندگی‌ات نقش مژدۀ نوروزی را ایفا بکند. بعدها بود که دانستم قادسیه هم از تلفن و هم از نامه، سرنوشت‌سازتر است.

کسی را می‌مانستم که در دریا به کشتی نشسته است و کشتی‌اش شکسته ـ و جز خدا امیدی برایش نمانده است. غروب‌ها که صدای ناب اذان می‌آمد، دعا می‌کردم که خدایا به‌خاطر خداوندی‌ات و بزرگواری‌ات و احسان راهنمایی‌ات، برادرم را از این گرداب برهان. سایۀ خداوندی‌ات بر سر او گسترده باد. بارها خدمت حضرت استاد رسیده بودم و از ایشان تبرک گرفته بودم و دعایی که فرموده بودند هر صبح و ظهر و شباهنگام بخوانم و حضرت استاد این امید را در دلم افروخته بود که به خدا قسم نمی‌گذارم یک مو از سر برادرت کم شود.

خودم سهم خود را از زندگی گرفته بودم، اما برادرم تازه زن گرفته بود. برادرم پیش از سفر مشکوکش، زنش را دست ما سپرده بود. تلفن که زنگ می‌زد همه‌مان می‌دویدیم. شیرین، زن برادرم بعد از هر تلفن نومیدکننده دلش درد می‌گرفت و زنم با وازلین دلش را چرب می‌کرد و یک حولۀ گرم به کمر و شکمش می‌بست. لمس دست دوست و گرمای حوله آرام می‌کردش. زنم می‌گفت: به گمانم شیرین باردار است چراکه صبح‌ها عق می‌زند. ویار دارد. نمی‌بینی سر غذا چقدر ترشی می‌خورد؟ بیرون که رفتی برایش ترشی انبه بخر. بارهاوبارها بعد از خواندن دعاهای حضرت استاد با خدای خود پیمان می‌بستم که جان مرا بستاند و برادرم را زنده نگه دارد.»

***

از خاک کنده شدم و بر خاکستر نشستم. احساس هیبت و هول کردم و خیز برداشتم تا بپرم، اما آیا پریده‌ام؟ نقطه عظیمتم گریزناپذیر می‌نمود یا خودم خیال می‌کردم که ناگزیرم؟ اما اکنون که مجبورم به خاطر گل روی زن آمریکایی و پسر زبان‌نافهم وانمود کنم که اکنون‌زده به سبک آمریکایی هستم نمی‌توانم عقب‌نشینی کنم.

نه، وانمود نمی‌کنم. بیشتر ما غربتی‌ها اکنون‌زده از نوع ایرانی‌اش هستیم. اکنون‌زده آمریکایی می‌گوید دم را غنیمت شمار و اکنون‌زده ایرانی یعنی زندگی لحظه به لحظه، زندگی هر چه پیش آید. زندگی پا در هوا با فشاری بر مغز و اعصاب توأم با ملال و دلهره. زنم دستش را به کمرش زد و گفت «می‌دونی ما در مدار تاریخ قرار گرفتیم؟ نبض جهان دستمونه. تپیدن قلب جهان رو احساس می‌کنیم و سرنوشت جهان وابسته به ماست.» جرأت نکردم بگویم‌ای خانم معلم تاریخ، هر کشوری را نوبتی است. ما هم روزگاری این چنین بوده‌ایم.

دانلود رمان انتخاب
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان انتخاب
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها